18. März 2010

شاهزاده رضا پهلوی کجا ایستاده است؟


شاهزاده رضا پهلوی کجا ایستاده است؟



شاهزاده ایران پس از پشت سر گذاشتن فراز و نشیب های فراوان امروز به بلوغ سیاسی حتی شاید در

حد بالا نیزدست یافته باشد.

هر چه این دانش سیاسی بالاتر و مدرنتر باشد به همان نسبت اجرای آن در ایران سخت تر است.

آنچیزی مرا نگران می کند آنستکه شاهزاده تا چه اندازه با مقوله ای بنام قــدرت آشنایی دارد.

جهان سیاست به دو بخش مهم تقسیم می شود. یک بخش تئوری و دانش سیاسی آن که در

دانشگاهها تدریس می شود.

دوم. مهمترین بخش سیاست بخش عملی (پراکتیک) یا کاربردی آن است که هزاران بُـعد و

زاویه دارد و تابع هیچ ضابطه ایی نیست.

شاهزاده ایران با دانش سیاسی بالا و همراه با دلی آکنده یکرنگی و جدیت وارد

صحنه سیاست می شود.

باید پیشاپیش با پوزش واقعیتها را هر چند تلخ و زننده عنوان کنم. زیرا مبنای جهان

رآلیستی هست نه ایــدآلــیــستی. ابتدا مثالی می زنم.

دانشجویی که رشته مکانیک خوانده بود وقتی در تعمیرگاه یا کارگاه اتومبیل قرار گرفت که

موتور ماشینی را باز بسته کند، قادر به اینکار نبود در برابر شاگرد مکانیک جوانی که در

کارگاه موتور ماشین را درمدت کوتاهی باز و بسته می کرد و دانشجوی رشته مکانیک نبود.

اینجاست که می گویند تجربه پدر دانش است.

آیا شاهزاده با آن اهداف بلندی که در سر دارند قادر به اجرای آن اهداف مدرن

در جامعه ایران می باشند؟ آیا ما جامعه و لایه های ایران را که مانند صنایع و روشنفکران

ایرانی بطور ناهمگون در سطح ایران پراکنده هستند، می شناسیم؟

دانشجویان همه جامعه ایران نیستند. اگرچه دانشجویانی داریم که از دیوار سفارت هم بالا

رفتند و ممکن است باز بالا بروند. مردم به خیابان می ریزند. آیا به خیابان ریختن

مردم نشان از شعور سیاسی و اجتماعی مردم ایران دارد؟ یا هنوز آن خیل قابل هدایت

خدایان قدرت هستند؟

آن هم جامعه ای مانند ایران که صبح مردم درود بر مصدق و عصر همان روز مرگ بر

مصدق می گفتند. وقتی افسری مصدق را حمل می کرد از وی پرسید که آیا خواسته ایی

یا سفارشی دارید؟

مصدق گفت چرا. از قول من به شاه بگوئید همین مردم که این بلا را سر من آوردند روزی

بر سر تو می آورند. همانطور هم شد. به عبارتی مردم ایران یک تکیه گاه نامطمئن برای

دولتهای وقت خود بودند. (در واقع و اصطلاح عامیانه بزرگترین حزب ایران همانا حزب باد است.

برای همین وعده های دروغین خمینی با آن آب و برق رایگان و پول نفت به هدف خورد و

مردم آزمند را از هول حلیم به دیگ انداخت)

زیرا بزرگترین و مهمترین موردی که یک حکومت را پایدار می کند همانا ارتباط و اعتماد

ژرف مردم یک جامعه نسبت به سیستم آن جامعه یا دولت آن جامعه می باشد.

در ایران علی رقم همه خدمتهای شاه قدرتهای برتر جهانی مانع از اتحاد این دو لایه شدند.

هر چه دولت وقت خدمت می کرد از سوی روحانیت و نیروهای چپ ارتجاعی جامعه ایران که

خود ابـزار اجانب بودند وارونه قلمداد می شد و پیشرفتهای ایران را

نزد مردم ایران یا خلاف شرع یا ضد خلقی جلوه می دادند.

یعنی درست همین موضوع اتحاد ملت و دولت رمز پیروزی مردم ایران می باشد.

بسیار خب. اکنون بدقت زمان حال را زیره میکروسکوپ سیاسی می بریم.

چندی پیش چپ ها جرات نمی کردند با نام و مشخصات اصلی خود وارد صحنه شوند.

آنها با نامهای مختلف سوسیالیستهای ایران و .. مختلف و با استتار ظاهر می شدند.

اکنون علناً با نام فدایی یا چریک و سالگرد سیاهکل ..ظاهر میشوند! این جریانات اخیر انتخابات

و موسوی با سرودهای جنگل ستاره ..و جریانات پشت پرده بجای آنکه تغییری مثبت

در سیاسیون و نسل اولی ها و نسل دومی ها ایجاد کند برعکس اسکلت استالین را از تابوت

درآوردند و چند گام به پس نهادند. این از نظر سیاسی یعنی آلارم و زنگ خطر.

میدان مبارزه علناً به سبک وشیوه پیش از 57 برگشته است. من دانشجویان نسل حاضر را که

پس از انقلاب نیز بدنیا آمدند خوب زیر نظر دارم. با خیلی ها در تماسم. آنها علناً از تشکلات

چپ و کمونیست ها در دانشگاه سخن می گویند! هم چپ و هم راست هر دوهمتراز هم به شیوه

قدیمی (نُـستالژی) بدون کمترین نشانه از دموکراسی بودن در صحنه حاضر شدند.

گلسرخی تروریست با اندیشه مارکسیستی باز عَـلَم عثمان شد و از آن بُـت ساختند. آنهم از

رسانه هایی مانند صدای آمریکا عَـلَم عثمان شد!

مجاهدین خلق هم هنوز با همان اندیشه و نُـستالژی اسلامی خود در صحنه حضور دارند.

شاهزاده مطمئن باشند این جریانات معنا و مفهوم تنوع سیاسی ندارد.

زیرا گروه ها و جریانات سیاسی با شمشیرهای کهنه و زنگ زده به میدان آمدند و دیگر

جایی برای دموکراسی مدرن نیست. همگی علناً برای کسب قدرت آماده شده اند.

هدف من هشدار و گزارش از یک سونامی است.

ما نمی توانیم جلوی سونامی را بگیریم. ولی اگر از حرکت سونامی آگاه باشیم می توانیم بدون

آسیب جدی ،سونامی را پشت سربگذاریم.

شاهزاده گرامی. آیا می دانید آقای اوباما هنگام دریافت جایزه صلح نوبل ، گفت صلح چیز

خوب و زیبایی است ولی بدانید که جهان صدام و طالبان یا هیتلر را با صلح بزانو درنیآورد.

این حرف از کسی که جایزه صلح نوبل را دریافت میکند خود حاکی از جهان رئآلیست نیست

که مُـهر تایید بر جنگ و جهان پرآشوب میزند؟

آیا شاهزاده می داند که طرح بزرگ آمریکا (طرح راه) برای خاورمیانه به شکست انجامید

و کشورهای اسلامی از مصر الجزیره گرفته تا کویت عربستان همچنان به همان شیوه گذشته به

حکومت خود ادامه می دهند؟

افغانستان نیز اسلامی شد. الله و اکبر صدام همچنان در پرچم عراق باقی ماند.

آیا شاهزاده می داند در لویه جرگه افغانستان علی رقم آراء مطلق بسود ظاهر شاه ، برنده میدان

آقای کارزای بود؟

پیش از کارزای رقیب بلامنازع وی همانا احمدشاه مسعود را براحتی از میدان رقابتی محو کردند آنهم

با ارسال خبرنگار از اروپا !

جهان دیروز وامروز با وجود تمام شعارهای دموکراسی و حقوق بشر شاهد جنگ سرد بوده و هست.

جنگ سرد دوباره با شدت بیشتری میان چین،روسیه ،اروپا و آمریکا ادامه دارد.

اگر شاهزاده اصول و قائده قــدرت و مقوله قدرت را ساده بپندارند باید نه 100% بلکه

هزاردرصد مطمئن باشند که رقبا با ماسک ملی و مردمی که بر چهره دارند فرش زیر پای

شاهزاده را حتی با حمایت خارجی خواهند کشید.

ما امروز دیگر خوب می دانیم که شاه ایران چون نمی خواست ماموریت و خواست غرب را

اجرا کند از صحنه قدرت کنار زده شد و ماموریت جنگ با عراق و طرحهای بلند مدت به

دستگاه خمینی واگذار شد.( البته شاه مقاومت کرد ولی از آنجاییکه از قبل قدرتها مانع اتحاد ملت

ودولت شده بودند، شاه تنها ماند )

همه ماموریت ها بخوبی پیش رفت و اجرای آن ماموریت ها بود که شوروی سوسیالیستی به

ورشکستی مالی و سرانجام به شکست انجامید. در بازی شطرنج شاه دادند ولی بلوک شرق را

بزانو درآوردند و آنها آنرا مدیون جنگ فرسایشی هشت ساله ایران عراق هستند.

آری، اگر ما تا فردا از دموکراسی و آزادی... سخن برانیم و هفتاد مَـن مثنوی هم بنویسیم باز

قدرت و مقوله قدرت راه خود را می رود.

بعنوان نمونه همین چپ ها که شاه ایران را نقد می کنند، خوب می دانند که لنین و حزب بولشویکی

آن با آنکه در اقلیت بودند و با اتحاد با ملوانان کرونشتاد به قــدرت دست یافت و پس از دست یابی

به قدرت ابتدا ملوانان را حلق آویز کرد و همه مخالفین خود را از صحنه بدر کرد.

من امیدورام که آن دموکراسی فوق مدرنی که شاهزاده در ذهن خود دارند و با آن

صداقتی که به میهن و مردم دارند در ایران قابل اجراء باشد.

آیا براستی چنین ایده مدرنی در ایران با آن لایه های مختلف که از نظر بینش، دانش و

برخوردها نیز متفاوت هستند، قابل اجراست؟

اگر آری، به چه شیوه ؟

ولی چند فاکتور هست که باید آنها را در نظر گرفت .

1. خدایان قـــــدرت و آفریدگار سونامی سیاسی ،نظامی و اقتصادی طرح خود را پیش

می برند و باید همیشه در بازی سهیم باشند.



2. فاکتور دوم مردم ایران هستند که یک زندگی در رفاه و ایرانی مقتدر خواهانند.

این امر بستگی دانش و پیشرفت شناخت جامعه ایرانی در زمینه حقوق و آزادیهای

فردی و احترام متقابل دارد.



3. فاکتور سوم نیروها و احزاب فرصت طلب چپ و راست که حاضرند به هر قیمتی

به قدرت برسند و منابع و منافع ایران برای آنها مهم نیست. آنها نیز خیلی وقت است

که دُم تکان می دهند و برای خدمت به بیگانگان آماده هستند.



4. فاکتور چهارم. خود دولت جمهوری اسلامی می باشد جز آندسته فرصت طلبانی است که فعلاً

بر سر قدرت می باشد و ماموریت خود را تا کنون برای ارتزاق صنایع غرب و شرق

بخوبی انجام داده و و کارنامه درخشانی در اعطای منابع ملی دارد.

هر یک از این فاکتورها زیر مجموعه بسیار دارد اما به اختصار به آن می پردازیم.

وقتی خوب به این فاکتورها می نگریم بسیار اوضاع نگران کننده بنظر می آید. این برای ترساندن نیست.

این یک نمودار تلخ و واقعی جهان کنونی ما بویژه موقعیت ایران ما را نشان می دهد.

اما این چهار فاکتور مهم یک نقطه مشترک دارند. آن نقطه مشترک آنستکه باید به کارتلهای جهان

در ایران تضمین داد و آنرا برای مردم ایران تفهیم کرد که راه رشد و پیشرفت اقتصادی شما

همانا اتحاد با جامعه جهانی و گلوبالیزیشن می باشد. فریب شعارهای ارتجاعی تهاجم فرهنگی غرب

یا هجوم سرمایداری و چرندیات ارتجاعی چپ و راست سنتی وابسته را نخورند.

آزموده را آزمودن خطاست. اگر این تضمین را نیروهای مترقی جامعه به رهبری شاهزاده بدهند

گلوبالیزیشن و پارتنر و شریک ناتو بودن در ایران نهادینه و دائمی خواهد شد.

این تضمین برای غرب و کارتلها بمراتب بهتر از تضمین موقتی بخشی از جامعه مانند جمهوری

اسلامی یا سازمانهای دیگر که برای خوش خدمتی حاضرند جایگزین جمهوری اسلامی شوند.

زیرا این رژيم ها ممکن است در مدت زمان کوتاه سود فراوان بدهند ولی آنها نه این اندیشه را

نهادینه میکنند و نه شریک مطمئن در دراز مدت هستند. اتفاقاً نتیجه معکوس مانند آمریکای

لاتین نسبت به غرب خواهد داد.

جامعه کنونی ایران در مناسبات خانوادگی و روابط اجتماعی و اعتماد مردم به هم به طرز

بی سابقه ای تخریب شده است.

آنچیزی که از خرافات مذهبی بدتر است همانا رشوه ،دزدی رسمی مردم از هم و در ادارات،

روابط خانواده وصدها مورد بزه کاریهای اجتماعی که امروز در جامعه ایران عادی شده است.

جمهوری اسلامی با گسترش چنین فرهنگی فاصله مردم را با دموکراسی مدرنی که شاهزاده

در ذهن دارند صدها بار بزرگتر و طولانی تر کرده است.

مــهـــمـــتـرین پرسش من از شاهزاده این استکه فرضاً مردم ایران خواستار پارلمانی پادشاهی

بشوند. در یک سیستم مدرن پادشاهی شاهزاده نقش نمادین را دارد و دولت منتخب مردم

باید حکومت را اداره کند و آن دولت که معلوم نیست از چه دانش و گرایشی برخوردار است ،آیـا

همان اندیشه مدرن شاهزاده رضا پهلوی را پیش خواهند بُرد؟

آنهم با این اوضاع بسیار آشفته و احزاب و در مواردی هم مردم فرصت طلب؟

از سوی دیگر قرائن نشان از چیز دیگری دارد. ما می بینیم که از یکسو یک سری اقلیت

تجزیه طلب با حمایت چندگانه(نشست پاریس که یادتان هست) ، از سوی دیگر سازمانهای ریز و

درشت سیاسی خبز برداشتند. اگر از این همه جریانات نام برده بالا ما یا شاهزاده تنها دلمان

به رفراندوم خوش باشد، باید گفت از قافله بازار مکاره سیاست بسیار عقب هستیم.

جریانات درپیشرو اصلا قابل تخمین نیست. شاهزاده باید بداند که توان پوشیدن دو کفش را داشته باشد.

اگر کفش دموکراسی مدرن به پا مناسب نبود ، کفشهای رضا شاه را برای روز مبادا در کنار

داشته باشند.

زیرا اوضاع و احوال ایران بیشتر شبیه دوران رضا شاه شده تا محمد رضا شاه پهلوی.

ایران از چند سو مورد یورش واقع شده است. تجزیه طلب ها با کمک مالی بیگانگان از یکسو و

از سوی دیگر چپ های دندان تیز ایادی روسیه و چین و زنده شدن ارتجاع سرخ و... فقط رضا شاه

را می طلبد به درمان ونجات فوری ایران بپردازد. ممکن است عده ای دشمن ایران که خود اعتقادی به

دموکراسی ندارند با خواندن این مطلب بگویـند آری نگفتیم که دیکتاتوری است.

ولی پند من به همه شما این است که اگر رضا شاه به این چرندیان گوش می کرد امروز ایران به شکل

امروزی در نقشه جغرافیا وجود نداشت.

در غیر اینصورت ایران روی خوش را نخواهد دید. البته امیدوارم اینگونه نباشد ولی اگر اوضاع

ایران ناخواسته به آنراه کشیده شود، چاره ایی دیگر نخواهد بود. من گفتنی ها را گفتم.

بهترین راه داشتن مردم اگاه و یکدست روشنفکر و متحد دولت است. اگر این زمینه در ایران فراهم

نبود، بهتر است ماموریت های غرب را ملییون متحد غرب در ایران انجام دهند تا اینکه این ماموریت

به دیوانه ترین و بیسواد ترین قشر جامعه سپرده شود. نمونه آنرا هم در ایران و هم در

کشورهای منطقه دیدیم. اگر دولتهای آتی جایگزین جمهوری اسلامی این تضمین را ندهند. این خطر

وجود دارد که بخشی از بدنه نظام این تضمین را بغرب بدهد و به حکومت ننگین خود ادامه دهد.

این خطر در همان فاکتور چهارم گنجانده شده است.

به امید ایرانی قدرتمند و پیشرفته با حفظ آیین کهن باستانی.

نیک جعفرزاده 20 فوریه دوهزاروده برابر با اول اسفند 7031 پارسایی آریایی

Keine Kommentare: