2. Juni 2012

آیا شاهزاده به پختگی و بلوغ سیاسی رسیده است؟



آیا شاهزاده به پختگی و بلوغ سیاسی رسیده است؟
پیشاپیش گفته باشم هدفم کوبیدن شاهزاده نیست. من هوادار ایران پادشاهی هستم و
هدفم داشتن یک ایران نیرومند و شاهزاده توانا و سیاستمدار است.
اگر ما امروز از شاهزاده رضا پهلوی بپرسیم نسبت به یک یا دو دَهـِه گذشته تغییری
کرده و یا چیزی آموخته است؟
با اطمینان پاسخ خواهیم شنید که آری. آنروز شاهزاه چه چیز نمی دانست که امروز
آنرا آموخت.
پرسش مهم اینجاست که شاهزاده امروز چه چیز را نمی داند که در بیست سال آینده
خواهد دانست؟
اگر راه رسیدن به قدرت برای شاهزاه هموار باشد ، چه چیزهای پیش و پس از
به قدرت رسیدن شاهزاده در انتظارش می باشد؟
دوم آنکه مانع رسیدن به قدرت چه فاکتورهایی می باشند؟
حال به بررسی امروز شاهزاده. چندین سخنرانی شاهزاده را آنالیز و بررسی
می نماییم تا پی به موقعیت سیاسی شاهزاده ببریم.
. فراموش نکنید که بررسی سخنرانی ها و گفتگوهای هر شخصیت سیاسی
نقش بسیار مهم دارد. دماسنجس سیاسی افراد محسوب میشود
مثلاً غرب برای سنجش افکار شاه پس از آن سخنرانی معروف ،
خبرنگاران حرفه ایی را روانه کردند تا مطمئن شوند تا چه اندازه شاه
به حرفهایی که میزند ایمان دارد و وفادار به شرکتهای غربی
می باشد.
تصمیم گیرنده نهایی پشت پرده محافل قدرت آن گفتارها و سخنرانی ها
را بررسی کردند وسپس از تشخیص دادن روحیات شاه نقشه طرحهای
بعدی را به اجرا گذاشتند و پس از سنجش سخنرانی ها سپس
فراماسیونرها وستون پنجمی ها وارد عمل شدند و کار شاه را تمام کردند.
فشرده ایی از رفتارشناسی در سیاست و شکار شاه ایران.
بازمی گردیم به شاهزاده
شاهزاده در یک مورد در سخنرانی هایش خطاب بمردم ایران می گفت که
بیدار باشند تا نگذارند کارزای دومی برای آنها دیکته کنند.
وقتی من ایرانی ساده متوجه این موارد میشوم وای بحال مفسران و تحلیلگران
قدرت که در آمریکا انگلیس و مراکز دیگر نشسته اند.
این جمله برای محافل قدرت زنگ خطر محسوب میشود.
اگر شاهزاده در چنین موقعیتی چنین حرفی می زند پس باید بداند که
ممکن است این حرف وی را به سرنوشت ظاهر شاه دوم نیز تبدیل کند
که نگذاشتند بر قدرت بنشیند.
این جمله اگر چه برای ایران و ایرانی خوب و زیباست، اگرچه ملی گرایانه است،
ولی پـُختگی سیاسی ندارد و دنباله همان خطا و پافشاری شاه در فسق قراردادهای
نفتی پیش از سال 1979 (1357) خورشیدی می باشد. اگر چه شاه شخص
وارد و آگاهی بود ولی عدم شناخت وی از اطرافیانش که تک تک سلولشان
فراماسیونری و وابسته بود ، عدم شناخت شاه از میزان تطابق مدرنیته در جامعه
و میزان سنجش همراه بودن مردم با مدرنیته سبب شد که کار به فتنه 57 ختم
شد.
سخنان شاهزاده رفتار و کردار شاهزاده اگرچه بی نهایت زیباست اگرچه سراسر
میهن پرستانه است ولی این سخنان و رفتار دنباله همان راه خطایی است که شاه
میهن پرست پیمود.
اگر شاهزاده کارزای دیگری برای ایران نمی خواهد پس باید نقش ضعیف
ظاهر شاه دوم را بازی نکند.
نباید به حرفهای مختلف و متضاد مردم و احزاب سیاسی عقب ماندهایرانی که
با حرفهایشان بر شاهزاده تاثیر متفاوت می گذارند تکیه کرد.
باید به مصلحت کشور و پرورش نسل آینده نگریست.
منظورم آن نیست که مردم را فراموش کنیم بلکه باید دید چه به بسود
رفاه کلی جامعه در چارچوب قانون است و در آن راستا
گـام برداشت.
زیرا مردم در یک مقطع زمانی به بیراه می روند. درست
مانند سال 57 یا مثل برنده شدن حماس و اکنون مردم مصرکه واپسگرایی جز مدرنیته می دانند.
مردم ایران تقریبا این تجربه را آموختند که حکومت مذهبی قرون وسطی ایی
می باشد و در آغاز رنسانس می باشند. ولی سیستم اهریمنی ایران نیز
بکار ننشسته است با فیلتر کردن راه آگاهی رسانی جامعه و آلوده کردن
آن به هر ابزاری متوسل میشود.
بنابراین باید ظهور نسل جوان گمراه و متفاوت با عقده ها و بزه کاری مختلف را
از جامعه ایران انتظار داشت. زیرا دانستن مسائل روز به تنهایی کافی نیست.
دانستن باید همراه با اقدام نمودن و فعال و اکتیو بودن مردم ایران همراه باشد.
شاهزاده بیاد داشته باشد که طرح بزرگ آمریکا بنام طرح راه(تازه اگر فرض را برآن بگیریم
که هدف آنها گسترش دموکراسی در منطقه باشد) نیز بخاطر همین
واپسگرایی و بنیاد گرایی مردم خاورمیانه به شکست انجامید و در انتخابات مردم فلسیطن
حماس تروریست و بنیادگرا پیروز انتخابات شد. پس حق با اکثریت مردم یک جامعه
نیست حتی اگر اکثریت مردم فلسطین حماس تروریست را گزینش کردند.
چگونه می توان تشخیص داد که هنوز پس از سی سال اپوزیسیون و روشنفکران
سیاسی هنوز گمراه هستند؟ شاهزاده خوب دقت کند.
آیا می دانید چند درصد به اصطلاح خارج رفته ها و سیاسیون پاسپورت خود را
پس دادند و به ایران سفر میکنند؟
اینها مگر ملت ایران نیستند؟ همان ملتی که صبح گفت درود بر مصدق و
بعدازظهر همان روز ریختند به خیابان و گفتند مرگ بر مصدق!؟!
اولین کسانیکه به ندای رفسنجانی سردار به اصطلاح سازندگی لبیک گفتند
چپ ها و توده ایی ها بودند گذرنامه ایرانی گرفتند و کار سایر پناهندگان را
دشوار نمودند.
برخی ها نام خبرنگار و روشنفکر را باخود یدک می کشند و بارها از دهان آنها شنیده
شد که از شاهزاده پرسیده اند چرا هواداران شما برخی تندرو هستند یا
باب طبع آنها نیست!!!!
چنین پرسشی بیانگر ژرفای عقب ماندگی قشر روشنفکر و طبقه خبرنگاران
ایرانی آنهم در برونمرز می باشد!!!
زیرا اگر یک خبرنگار ذره ایی سواد سیاسی داشته باشد و بویی از دموکراسی
نسبی بـُرده باشد چنین پرسشی را مطرح نمیکند.
نخست باید بداند که در هر گروه و حزبی جناح چپ و راست هست.
دوم اینکه هواداران یک فرد یا یک جریان از لایه ها مختلف جامعه هستند.
یکی بقال یکی دانشجو یکی.....است. آیا باید همه آنها دارای یک اندیشه و
برداشت باشند؟ افراد عادی جامعه تشکیلاتی عمل نمی کنند.
سوم.اگر منظور آنها سازمانها و تشکیلات پراکنده می باشد. آنها مسقل هستند
و شاهزاده هیچ تشکیلاتی را هدایت و سازماندهی نمی کند.
وقتی شاهزاده هیچ تشکیلاتی را رهبری نمی کند کوچکترین حقی هم در امر نهی
آنان ندارد. من بارها سالها پیش پافشاری می کردم که شاهزاده نیروهای هوادار و
سازمانهای کوچک طیف پادشاهی را سازماندهی کند که
هیچگاه شاهزاده زیربار نرفت و به دلائل مختلف رد نمود.
پس فقط هواداران عادی باقی می ماند. شاهزاده چگونه بخود اجازه می دهد یک جریان
را ارگانیزه نکند ولی به هواداران خود امر نهی کند!!!؟
شاهزاده در پاسخ به خانم بقراط گفت که هواداران من اگرمانند من فکر نمیکنند و
آنچه من می گویم انجام ندهند پس غلط می کنند نامشان را هوادار من می گذارند!!!!
اینجا انسان به یاد امت گوش به فرمان رهبر می افتد که هزاران فرسنگ
با دموکراسی مورد مطرح خود شاهزاده فاصله دارد.!
فرایند(نتیجه)
وقتی شاهزاده طرح سازماندهی تشکیلات طیف پادشاهی را نمی پذیرد، نمی توان
انتظار امر نهی یا پند و اندرز بر تشکیلاتهای پراکنده پادشهای را داشت.
شاهزاده دوباره در ادامه پاسخ می گوید در میان طرفداران من از 10 نفر 7 نفر
آنها جمهوری خواه هستند!!!!!!!!!!!
شاهزاده این آمار را از کجا آورده وقتی تشکیلات منسجمی نیست؟
فرض را برآن می گیریم این آمار درست باشد. این نشانگر آنستکه شاهزاده از برونمرز
حرف می زند زیرا درونمرز از این حرفها جمهوری یا پادشاهی خبری نیست.
تشکیلاتها بیشتر محلی و از روی عشق ایرانیان میهن پرست پادشاهی است.
چرا نباید همه شهرهای مختلف جهان که تقریباً در تمام شهرهای جهان تشکیلات
پادشاهی هست سازماندهی شود؟
وقتی هر شهر با تلاش یک شهروند ایرانی تشکیلات پادشاهی براه انداخته میشود
بجای همکاری تنها گذاشته میشود.
بخاطر همین عدم سازماندهی ها هست که اگر یک فرد طرفدار طیف پادشاهی
به پول رسید برای خود تلویزیونی براه می اندازد و هر چه که چکیده افکار
شخصی خودش است مطرح می کند و اگر این امواج به ایران برسد برخی
گمان می کنند که این از تشکیلات شاهزاده است و خطای وی را نیز بنام
همه پادشاهی میگذارند.!
شاهزاده از یاد برده که همانطور که در اقتصاد می گویند پشتوانه پول طلا می باشد،
پشتوانه شاهزاده در واقع خیل بزرگ مردم عادی هستند که خاطره خوش از زمان
محمدرضا شاه دارند. مردم با مقایسه ساده و منطقی
میان دو رژیم و سیستم است که شاهزاده را الگوی سیستم نظام بعدی
قرار می دهند نه سخنان پرزرق و برق و مسائل دیگر.
آری هواداران شاهزاده مردم درونمرز ایران باید باشند نه سیاسیون بازار مکاره
برونمرز. شاهزاده باید بداند زمان بسود حقانیت شاه ایران پیش می رود و
هر چه حقانیت شاه بیشتر شود صفوف هواداران شاهزاده نیز فشرده تر می شود.
ملاک شاهزاده نباید چند روشنفکر یا نویسنده برونمرز باشد یا یک گروه
برگشته از ایدولوژی گذاشته اش. مثلا نمونه خبرنگاران روشنفکر.
از شیوه پرسش خبرنگارانی که به اصطلاح گلچین روشنفکران جامعه ایرانی
هستند و چنین پرسشهای بی پایه و بی اساس که بیشتر از اعماق کم سوادی و
عقده دوران سیاسی و بن بستهای ایدولوژیکی آنها نشعت میگیرد مطرح می کنند
دیگر نمی توان به این طیف امید داشت یا سرمایه گذاری نمود.
وقتی یک خبرنگار بنام معصومه علی نژاد از شاهزاده می خواهد بابت کار پدرش
پوزش بخواهد ولی خود را هوادار موسوی جنایتکار که در کشتار 67 سهیم است
کوچکترین اهمیتی نمی دهد یا شاهد توان درک آنرا ندارد، خود بیانگر عقب ماندگی
طیف پیشرو و یا به اصطلاح روشنفکران ایرانی می باشد. خیلی های دیگر مانند این
خانم چنین پرسشی را مطرح کردند.
نتیجه می گیریم هنوز فرسنگها فاصله داریم و جهان بینی بسیار
ضعیف و پیش پا افتاده داریم.
شاهزاده گاهی تحت تاثیر چنین طیف هایی قرار می گیرد که آگاهانه یا ناآگاهانه
در خدمت اصلاح طلبان هستند و یا هنوز بینش و درک درستی از سیاست و
دیپلماسی ندارند. شاهزاده برای دلخوش کردن آنها از نیروهای میهن پرست
فاصله گرفته و کارنامه سیاسی خود را با میانگین (معدل) پایین پـُر میکند.
باز دوباره پرسشهای تکراری و باز دوباره نیاموختن از پاسخ ها و آزموده ها.
نـکته دیگر.
مورد دیگر که بسیار مهمتر از نکات دیگر است همتراز سازی دانش سیاسی
با واقعیتهای جامعه است .
دو مثال ساده از ایران و افغانستان می زنم.
در افغانستان شما نمی توانید دمکراسی مدرن را درمدت زمانی کوتاه پیاده کنید زیرا
بافت و ساختار مذهب زده جامعه افغانستان چنین اجازه ایی نمی دهد.
در زمان شاه ما همه چیز مدرن را به ایران آورده بودیم ولی همترازی و تطابق
فکری مردم با فرهنگ مدرن همخوان نبود.
دیسکو در ایران بود ولی فرهنگ پذیرش دیسکو نبود. بخش بزرگ مردم عام پیرو فتوای
مراجع اسلام بودند ومدیا و رسانه غرب نیز در جهت حمایت از ملایان برخاسته بود.
شاهزاده رضا پهلوی دارای دانش سیاسی بالا می باشد. شکی درآن نیست.
ولی آیا این دانش سیاسی مدرن را می توان برای جامعه ایران نسخه پیچید؟
اگر هم فرضاً بگوییم آری. باز نیاز به قوه مجریه توانمند و مقتدرداریم که نتیجه اش باز
میشود رضا شاه نه محمدرضا شاه.
شاهزاده نباید سیاست را با اخلاقیات درهم (مخلوط) کند. سیاست در واقع یعنی
پنهان کردن چهره زُمخت و خشن سیاست پشت پرده دموکراسی.
جهان امروز نیز چنین است و بما آموخت. وگرنه در کتابها و علوم سیاسی
چیزهای دیگر می گویند ولی در عمل چیز دیگری است.
سیاستمدار نباید حتماً دانش و فن علوم سیاسی را در دانشگاه خوانده باشد.
سیاسمتدار از درون بازار مکاره سیاست یافت میشود.
کشور ما ایران نیز در زیر لوای همین دموکراسی مدرن غارت شد.
هدف من این نیست بر ضد دموکراسی و یا کشورهای غربی سخن برانم.
هدف من این است کشور ایران و شاهزاده سیاستمداران آینده با گزینش سیاست درست
و عاری از ملی گرایی افراطی مناسبات درست با غرب ایجاد نمایند و با
تضمین و امنیت به کارتلهای بزرگ صنعتی زندگی آرام و درستی را برای
مردم ایران فراهم نمود.
روی دوم سکه چیست؟ روی دوم سکه این است که اگر ما با سیاست درست در
پیش نگیریم غرب تحت هیچ عنوانی بروی طیف های ملی گرا که دشنمی خود را
به غرب(انگلیس،آمریکا..) نشان می دهند امید نخواهد بست و طیف ها و افراد
دیگر که وفاداری بی چون و چرا نسبت به آنها دارند سرمایگذاری خواهند نمود.
این یک واقعیت تلخ است برایم مهم نیست کسی مخالف این واقعیت تلخ باشد که
مطرح می کنم.
شاهزاده نباید واقعه لویه جرگه را فراموش کند. در لویه جرگه افغانستان همه
گروه ها و خوانین افغانستان در نشستی تصمیم گرفتند که ظاهر شاه باید
نمادین در راس امور باشد. ولی دیدیم که برخلاف همه نظر اکثریت شورا
کارزای ظاهر شد و نظر غرب به کرسی نشست و مخالفان کارزای مانند
شاه مسعود نیز از میدان محو شدند.
امیدوارم آزموده را دوباره نیآزماییم. سیاست مانند فوت آخر کوزه گر است.
اگر شاهزاده همه فن کوزه گری را و دانش سیاسی را بداند ولی آن فوت آخر
را به کوزه نزند، کار نتیجه نخواهد داد.
سیاست یعنی رییس کمیسیون حقوق بشر یک کشور دموکرات مانند آلمان

بخاطر مصالح  و منافع کشورش با جانی ترین حکومت بشریت یعنی جمهوری اسلامی مماشات کرده

و مهمان دعوت کرده خودش را شاهزاده رضا پهلوی رد می کند و نمی پذیرد

سیاست کلاس اخلاق و درستکاری نیست.

کسی که این درس را از سیاست فرا نگرفته باشد اجازه ندارد وارد میدان سیاست شود


اگر شاهزاده موارد یاد شده را در نظر نگیرد تیر خلاص را به پیشانی
نهاد پادشاهی ایران شلیک نموده است.
هدف ما طبعاً حکومت فردی نیست که برخی تبلیغات منفی انجام می دهند.
هدف ما حفظ آیین و سنت های با ارزش ایرانی است. ایران اگر آیین باستانی
خویش را ندید بگیرد همانند مصر سوریه الجزایر و بسیاری دیگر از کشورهای
اسلام زده عربی خواهد شد. همین چند روز پیش امر موسی دبیر کل اتحادیه عرب
ایران را در واقع یک کشور عربی خواند.
امیدوارم مردم ایران بیدار و آگاه شوند و همراه با شاهزاده در مسیر
رهایی ایران از چنگال اهریمن گام بردارند وگرنه عکس این جریان بسیار
خطرناک خواهد بود.
پاینده ایران. سرنگون باد جمهوری اسلامی
پایدار باد راه کوروش.
نیک جعفرزاده شنبه 13 خرداد برابر با 2 ژوئن 2012

5. April 2012

خطر صلح با آخوند از خطر جنگ بیشتر است.

خطر صلح با آخوند از خطر جنگ بیشتر است.
من از انجیل رفسنجانی بیشتر از جنگ میترسم.
چند سال پیش با آنکه برخی دوستان هم مسلکی من موافق نظرم نبودند
 من همچنان بر نظرم پارفشاری می نمودم.
من ضد آمریکا نیستم بلکه ضد آن جناح از آمریکاییان هستم که حاضرند
هنوز با کثیف ترین فرم و حالت با آخوندها معالعه کنند و
تمام اصول اخلاقی
و بین المللی را حتی پرچم آمریکا را هم زیر پا بگذارند ولی به ثروت انبوه
خود برسند
در ماجرای ایران گیت یا .
Iran Contra-1986ایران کونترا در زمان رونالد ریگان  
جنرال الیور نورث همراه هئیت بلند پایه نظامی وارد ایران شد و
با مقتدر وقت هاشمی رفسنجانی گفتگوی محرمانه نمود (آنهم زمانی که
آمریکا شیطان بزرگ خطاب میشد) و جنرال اولیور نورث
هدیه رییس جمهور آمریکا را که شامل یک کتاب انـجـیـل و




دو عدد تپانچه خوش دست بود به رفسنجانی تقدیم نمود!
این ماجرا همانطور که می دانید از طرف سید مهدی هاشمی باند منتظری لو
رفت که سران آن باند را اعدام کردند.!
جالب اینجاست که نه تنها این باند داخلی ایران کنترا بلکه
نشست خارجی این باند همگی کشته شدند از اولاف پالمه گرفته
تا بارشل و تا ویلیام کیسی رییس وقت سازمان سیا آمریکا.
ولی رفسنجانی همچنان زنده هست و مدیون آمریکا.
اکنون هم تمام امید آمریکا رفسنجانی است. چه چیز جادویی در آن انجیل
تقدیم به رفسنجانی شد که هنوز هم اثر خود را گذاشته است.
آن زمان ایرانیان رفسنجانی را بخاطر قدرتش اکبر شاه می نامیدند.
اما جریان درگیری خامنه ایی با رفسنجانی چیست؟
بسیاری به اصطلاح از محللان و روشنفکران ایرانی فراموش کردند جناح
راست رژیم خود به دو بخش تقسیم شد.
یک بخش جناح راست با آمریکا کار می کند بخشی دیگر با چین روسیه.
ملت ایران امروز متوجه شوک شدن در خرداد 88 شدند که چگونه
رفسنجانی به جنبش سبز پشت کرد و محافظه کارانه عقب نشینی کرد تا
دوباره از زاویه بهتری قدرت را در اختیار بگیرد.
هنگامیکه رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری باخت شرکتهای نفتی و
اسلحه به رهبری آمریکا ناامید شدند از همانجا روسیه اروپا و چین یک اتحاد
مثلث تشکیل دادند و آمریکا توانست بموقع این اتحاد را بشکند در آلمان
گراهارد شرویدر در فرانسه ژاک شیراک در هم کوبیده شدند فوراً
جناح راست بر مسند قدرت نشست. در لحظات پایانی صدر اعظم آلمان
قرارداد خود را با گازپرون روسی امضاء نمود. یک رویای بزرگ
ضد رهبری آمریکا......
در جبهه دیگر نیز چینی ها به محبوب خود رحیم مشائی شک کردند.
زیرا در سفر اخیراحمدی نژاد به نیویورک رحیم مشائی خیلی دیرتر
از سفر برگشت! آیا رحیم مشائی نقش رهبری جناح راست همکار چین
و روسیه را بازی میکرد. آیا مامور دوجانبه بوده؟
چرخش خامنه ایی و همگام شدن آن رفسنجانی با چراغ سبز روسیه و چین است؟
معادله بسیار پیچیده شده است.
اگر سازش کنند و جام زهر بنوشند خود نجات می یابند ولی سوریه را از دست
می دهند و دیگر نمی توانند به صدور انقلاب بپردازند اما
ثروت باد آورده خود را حفظ می کنند. این است در واقع قرارداد میان غرب و
ایران.
غرب با فشار اقتصادی و احتمال حمله نظامی فشار را تا بدانجا می رساند که
رفسنجانی باز صحنه قدرت ارتباط با آمریکا را بدست گیرد.
رفسنجانی دومین دروغ بزرگ تاریخی خود را برای فریب مردم ایران بکار برئ.
دروغ نخست در مجلس بود که گفته بود خمینی وعده داده بود که خامنه ایی باید جایگزین رهبری شود.
در واقع خامنه ایی رهبری خود را مدیون دروغ بزرگ رفسنجانی می باشد.
امروز دروغ دومش دوباره به شیوه همان سناریو بگونه ایی دیگر تکرار میشود
رفسنجانی از خمینی نقل می کند که تا دیر نشده پیش از مرگ خمینی باید
با مشکل ارتباط با آمریکا را حل کنیم. همان آمریکایی که خمینی آنرا شیطان بزرگ
خوانده بود. در واقع رفسنجانی با مـُرده خمینی بهتر بهره برداری می کند تا
زنده آن. رفسنجانی امید کمپانیهای نفتی و اسلحه غرب است.
رفسنجانی برای ترساندن رقابای خود پسرش را با مقداری زیاد اسناد محرمانه
به لندن فرستاد که اگر وادار به کنارگیری از قدرت شود ناچاراً
اسنادی را رو خواهد کرد که دیگر چیزی از رقیب باقی نخواهد ماند.
بد شناسی دیگر مردم ایران و حتی مردم اسراییل همانا انتخابات آمریکا
بوده و هست.
ایران همیشه از دیرباز قربانی رقابت انتخاباتی آمریکا بوده.
از ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا گرفته تا امروز که اوباما برای انتخابات
دور دوم خود نیاز به بازی سیاسی رژیم آخوندی بسود دموکرتها را دارد
پرسش اینجاست که اگر جنگ نشود چه چیز دیگری باید رخ دهد تا
غرب خرسند شود؟
مطمئناً قردادهای سنگین و ننگین به زیان ملت ایران و منافع ملی ایرانیان.
همانگونه که رژیم اسلامی برای ابقای خود قردادهای ننگین با چین و روسیه
می ببندد.
زیرا غرب نیز خواهان سرنگونی نمی باشد. می گوید اگر جمهوری اسلامی
رفتارش را عوض کند و اتم را کنار بگذارد می توانیم کنار یک سفره بنشنیم.
رفسنجانی هنوز تشنه قدرت است.
نه برای خود و نه آنکه میل باطنی وی باشد بلکه هم غرب از وی می خواهد و
هم خود وی رهبری باند و جناح راست متمایل به غرب ره بعهده دارد.
نیروهای پراکنده متمایل به غرب(آمریکا) در بدنه جمهوری اسلامی بدون
رفسنجانی فلج هستند.
مردم ایران باید بدانند که همه تصمیمات و نقش ها زمانی اجرا میشود که
ملت در صحنه نباشند و بی تفاوت باشند.
جنگ بمراتب از ادامه زندگی ننگین جمهوری بهتر است.
به بهانه ترساندن مردم از جنگ ایران ما را بدون جنگ و با قراردادهای
ننگین به مرز نابودی رساندند.
اگر همان 15 سال پیش جنگ میشد که آخوندها هنوز مقتدر نبودند،امروز
ایران قرارداد ننگین با چین و روسیه امضاء نمی کرد.
اگر 15 سال پیش جنگ میشد امروز میلیاردها دلار دزدی نمی شد.
مگر جنگ چقدر هزینه داشت؟ ما هزار بار بیشتر از هزینه جنگ
زیان کردیم و این زیان ادامه دارد. همچنان میلیاردها دلار به جیب حزب الله
و بقیه تروریستها ریخته میشود. منابع معدنی ایران همچنان غارت میشود.
هر روز که جمهوری بر مسند قدرت نشسته است میلیارد ها دلاربه زیان
ملت ایران است. همین مقاله را در زمان دور اول رییس جمهوری
جورج دبیلیو بوش نوشتم برخی دوستان بی آنکه جهان بینی دقیقی
داشته باشند با من چپ افتادند.
اگر حتی امروز جنگی که سبب سرنگونی آخوندها بشود باز هزار بار
بهتر از ادامه حکومت جمهوری اسلامی با حضور رفسنجانی و باند او
می باشد که باز چندین سال ایران را غارت کنند.
آلمان و ژاپن نیز پاسخ یاوه گویی های خود را در زمان جنگ دوم جهانی
پرداخت کردند ولی امروز بعنوان متحد آمریکا و ناتو مدرن و صنعتی نیز
شده اند.
من اصلا طرفدار جنگ نیستم زیرا در جنگ هشت ساله ایران عراق را
دیدم و فامیل و دوستان من نیز قربانی این جنگ شدند.
ولی ما باید منطقی باشیم و ببینیم چه چیز بسود کشومان ایران است.
از دید من ای کاش مردم ایران خود بپا می خواستند و سرنوشت خود
را تعیین می کردند.
ولی وقتی مردم حاضر در صحنه نداریم دیگر میان راه سربار راه مثبت
نشویم.
از آنجایی که ما ایرانیان چنین ضعف هایی داریم همیشه زیان هنگفت
می دهیم و از یک سوراخ نه یـک بار بلکه چندین بار نیش می خوریم.
آمریکا به رییس جمهور کنونی اش اوباما می خواهد که جمهوری اسلامی
با چهره رفسنجانی ادامه حکومت دهد و از سوی دیگر دوباره به
ریاست جمهوری انتخاب شود. اوباما راه جیمی کارتر را می رود.
ولی ما می گوییم ما تمامیت جمهوری اسلامی را نمی خواهیم.
چه با رفسنجانی چه با موسوی چه احمدی یا هر مـُهره این نظام ضد بشری.
دیگر بس است. تا کی تکرار و مکرر؟؟!!
دریغ از آن ملتی که ایران را مانند جان می دانستند.
دریغ از آن ملت در صحنه. صدها دریغ دیگر
نیک جعفرزاده 5 آپریل 2012

آياجنگ بشود يا نه؟
سناريو جنگ عراق و کويت تکرار ميشود
جنگ ايران و عربستان(بحرين) تکرار همان سناريو هست
راه خروج جمهوري اسلامي چيست