25. Oktober 2013

خیانت مصدق به ایران و از دست دادن بحرین



خیانت مصدق به ایران و از دست دادن بحرین
از کتاب ملک شعرای بهار
وقتی به تهران خبر رسيد که انگليسی ها بحرين را اشغال کرده اند مجلس به موضوع علاقمندی نشان داد و جلسه سری در مجلس شورای ملی به خاطر واقعه بحرين تشکيل شد اگر چه جزئيات مذاکرات جلسه سری مجلس شورای ملی در دست نيست ولی يک امر مسلم است که رضا خان سردار سپه (دقت کنيد در اينجا رضا خان فقط يک سردار سپاه است و دخالتی در امور دولت و مقام سلطنتی ندارد) از آن تصميم نابخردانه سخت برآشفت و حتا شايع است که در آن جلسه از فرط عصبانيت و تاسف گريسته است.
ملک الشعراء بهار در دوران نخست وزيری مشيرالدوله وقتی مصدق وزير امور خارجه بوده نوشته است:
«زمانی که مشير الدوله نخست وزير و مصدق السلطنه وزير امور خارجه بود و انگليس هم اوضاع را بر وقق مرا خود می ديد چنين استنباط می شود که ايادی انگلستان مصدر کارند و انگلستان نمی خواهد اين فرصت طلائی را در تصرف بحرين آنهم بدون زحمت وبدون اعتراض کشورهای استعمارگر ديگر از دست بدهد ولذا قسمتی از خاک ايران را به تصرف خود در آورد»
بنا به گفته ملک الشعرا بهار آقای مصدق السلطنه و مشير الدوله از ايادی انگلستان به حساب می آمده و شاهديم که مصدق در مقام وزير خارجه در اين باره کوچکترين اقدامی نمی کند. تا بجائی که سردار سپه را به آن درجه از عصبانيت می رساند که در مجلس به گريه می افتد. حتا نمی بينيم که مصدق مسئله بحرين را به مجلس شورايملی و يا به وزارت کشور ويا يا جای ديگری گزارش کرده باشد. ولی برای خود شيرينی گويا نامه ای به سفارت انگليس نوشته و خواستار حفظ جان و مال اهالی «بحرين» شده است. اين چنين نامه ای بدون هرگونه اشاره به اعتراض دولت ايران در واقع ورود انگلستان به بحرين را تائيد و سند اجازه را صادر فرموده اند. اين کار مصدق بدون مشورت و بدون ارتباط با جلسه سری مجلس شورای ملی بوده و پيش از آگاهی مجلس از جريان اشغال انگلستان بوده است.
در اسناد وزارت خارجه انگلستان آمده است که يک کشتی حامل چهل سرباز هندی و دو اراده توپ متعلق به «دولت فخيمه» به بحرين پياده شده اند و بدون هرگونه درگيری بحرين در اختيار انگلستان قرار گرفته است. از آن به بعد دولت ايران هرگونه اختيار در مورد بحرين را از دست داده است و اين جزيره که به مرواريد خليج پارس مشهور است تحت سلطه انگلستان در آمده است. کار های کليدی و مهم کشوری و لشگری بحرين در اختيار انگلستان بوده است.
در اين مقطع زمانی نيروی دريائی و ارتش ايران نيروی قابل ملاحظه ای را در خليج پارس تشکيل نمی داد. فقط دو کشتی نسبتا کوچک بنام «پرسپوليس» و «مظفری» درخليج پارس بود که انگليسی ها آندو را هم تا شهريور 1320 غرق کردند.
اگر وزارت خارجه دولت مشيرالدوله با سرپرستی محمد مصدق به موقع عمل می کرد شايد می شد به موقع پيش از ورود ناوگان انگلستان به بحرين به کمک آن دو کشتی دو اراده توپ، تعدادی سرباز در بحرين پياده نمود و با لوازم و ادوات زمينی و دريائی و با درايت و از جان گذشتگی سردار سپه جلوی ورود انگلستان را گرفت. ولی اين مسئله برای مصدق چنان بی اهميت بود که هرگز حرکت های انگلستان را باوجود اينکه نامه ای هم سرخود و بدون مشورت با هيئت دولت به سفارت انگلستان می نويسد مطرح نمی کند و هيات دولت، مرزبانی، نيروی دريائی، و ارتش و وزارت کشور را از اقدام شرورانه انگلستان باخبر نمی کند.
ولی مصدق  که مدعی است انگليس دشمن او بوده است بجای اينکه تلگراف دولت انگلستان را به مجلس بفرستد و موضوع را با وزارت کشور و وزارت جنگ و هيئت دولت مطرح کند وراه حل بخواهد خود سرانه بنا به قسمی که درهنگام عضويت در جامع آدميت که توسط سرجان ملکم  نوکر انگلستان خورده بود همواره «مادام العمر در حفظ منافع دولت فخيمه انگلستان کوشا» می ماند و اين خيانت بزرگ را به ايران وايرانی روا ميدارد. او اختيار بحرين رادردوران حکومت قاجار ودر دوران رئيس الوزرائی مشير الدوله به انگلستان واگذار می کند.
ملک الشعرا که چشم ديدن رضا شاه را نداشت معهذا می نويسد موضوع بحرين نقطه عطقی در زندگی سياسی رضا خان سردار سپه بشمار می آيد او که برای باز پس گيری يک تکه زمين خشک و بی حاصل جان خود و سربازانش را به خطر انداخته بود و تا کام مرگ پيش رفته بود چطور می توانست اين فاجعه عظیم را تحمل کند؟ او در هيئت دولت عصبانی می شود و بالاخره به رئيس دولت مشير الدوله پيغام می دهد مگر در هيئت دولت ظاهر نشود والا فلان و فلان خواهد شد. مشيرالدوله از ترس رضا خان سردار سپه استعفا می دهد. ايرج ميرزا شعری سروده است:
تجارت نيست، صنعت نيست، ره نيست اميدی جز به سردار سپه نيست
ماجرا از آن جا آغاز می شود که روز 20 ارديبهشت 1302 در ساعت 9 صبح هنگام خريد و فروش يک قاب ساعت بغلی بين يک عرب نجدی وهابی و يک ايرانی نزاعی رخ می دهد و منتهی به زد و خورد می شود. ايرانيان بی خيال به گمان اينکه قضيه ختم شده است غفلت می کنند ولی اعراب نجدی بنا به کينه و شرارت ذاتی که دارند به اشاره انگلستان مسلح شده غفلتا برايرانيان می تازند ساعتی زدو خورد ادامه میابد و چون ايرانيان غير مسلح بوده اند اعراب تعدادی از آنان را کشته و تعدادی را زخمی و 6 نفر هم مفقود می شوند در پی آن به خانه های خود ميروند و مغازه ها بسته می شود.
در اين هنگامه کابينه مستوفی الممالک سقوط ومشيرالدوله بر سر کار می آيد. چون مثل مستوفی الممالک به روس ها اتکائی نداشت و بيشتر جانب انگلستان را می گرفت بنظر می رسد که فشار انگلستان به ايران خاتمه يابد.
مشيرالدوله مصدق را به وزارت خارجه منصوب می کند بنابراين سليمان ميرزا که طرفدار روس ها است در مجلس در اقليت قرار میگيرد. انگليس که از زمان بيرون رفتن پرتغالی ها از خليج پارس خود را قداره بند خليج پارس می دانست در پی آن بود که اختيار کامل جزيره بحرين را بدست آورد. انگلستان که با بروی کار آمدن مصدق و مشيرالدوله که هردو آنگلوفيل و از فاميل فرمانفرما بودند، اوضاع را بروفق مرادش می بيند برای اجرای طرح به تحريک اعراب می پردازد و جنگ نيمه تمام سر ساعت بغلی را به مسئله شيعه و سنی مبدل می کند ودر اين درگيری هشت نفر مرد و دو زن هم کشته می شوند و لذا دايه مهربان تر از مادر يعنی دولت فخيمه انگلستان ايرانيان را تشويق می کند به کنسولگريشان در منامه مراجعه کنند و آنان درمقام خيرخواهی از طرف نمايندگان منتخب شيعيان بحرين به دولت ايران تلگراف می زنند که اگر دولت علاج فوری نکند تمام ايرانيان را خطر جدی تهديد می کند. اينجا است که تير سياست اختلاف بيانداز و حکومت کن انگلستان به هدف می نشيند ومصدق به اشاره مشيرالدوله از انگلستان تقاضای کمک می کندو اين همان چيزی بود که انگلستان در پی آن بود و و مترصد و آماده اشغال بحرين بود. بدون زحمت و بدون اعتراض و بدون هرنوع خونريزی از دماغ يک سرباز هندی که به انگلستان خدمت می کرد وارد بحرين می شود. و حتا دول عضو مجمع اتفاق ملل (آن زمان سازمان ملل خوانده نمی شد) به اين امر اعتراضی نمی کنند زيرا به خواست وزير خارجه جناب مصدق السلطنه و جناب مشيرالدوله انجام پذيرفته است.
اين اشغال از سوی انگلستان همچنان باقی می ماند تاروزی که در پی کنکاش فراوان و اصرا دولت شاهنشاهی ايران در سال های 1970 بدنبال مطرح شدن مسائل مربوط به جزائر سه گانه تاکيد می روزد تا انگلستان آب های خليج پارس را ترک کند. چون هنوز بحرين دراشغال انگلستان بود در آنجا با نظر سازمان ملل متحد رفراندمی صورت گرفته و مردم به آزادی بحرين رای می دهند.
خلافکاری مصدق و مستقر کردن انگليس در همسايگی ايران توسط مصدق السلطنه «وجيه المله» با زحمت زياد و مذاکرات و جلسات طولانی، سالها بحث و گفتگو و هزينه بسيار سنگين به طريقی حل می شود ولی هرگز بحرين به خاک ايران متصل نمی شود.
در همين دوران در سرتاسر دوران پادشاهی پهلوی به دليل يک اشتباه عمدی از سوی مصدق، ايران در يک جنگ سرد با انگلستان روبرو می شود. هرگاه مجلس ايران تشکيل می شد يک صندلی خالی در مجلس برای بحرين گذاشته می شد ولی عملا از قرن 15 به بعد که پرتغالی ها و سپس انگلُيس در خليج پارس حضور نظامی و سياسی داشت هرگز ايران يک دکه دولتی ويا يک سرباز يا پاسبان در بحرين نداشته است.
جبهه ملی، توده ای ها، ملی مذهبی ها و کسانی که درخدمت «استخوان های خشک و پوسيده مصدق السلطنه» نماز جماعت می خوانند و جز فحاشی و درنده خوئی و گشاده دهنی سندی برای ارائه ندارند وهرگاه سندی از آنها خواسته می شود دست به فحاشی ويا سفسطه می زنند با بی شرمی برای روپوشانی و زير فرش فرستادن کثافت های مشيرالدوله و مصدق السلطنه مساله بحرين را به دوران پهلوی و جدا شدن آنرا بی عرضگی مقامات دولت شاهنشاهی می دانند. درحاليکه اين تخم لق بدست مصدق و مشير الدوله کاشته می شود.
موقعيت بحرين برای ايران همانقدر حياتی بود که جزائر کوچک ديگر مثل تنب کوچک، تنب بزرگ، سيری، ابو موسی و غيره ولی سه جزائر سه تنب کوچک و بزرگ و ابو موسی که تا زمان برقراری يک رفراندم که از سوی انگليس و ايران به سازمان ملل متحد پيشنهاد شد کاملا در اختيار انگليسی ها بود و وقتی ميخواست از منطقه خارج شود می خواست آنها را در اختيار شارجه و امارات خليج پارس قرار دهد. در آن زمان شارجه و امارات ديگر تحت قيموميت و کنترل کامل انگليس بود و اينهم يک تاکتيک سياسی بود تا مردم بحرين و دولت ايران را گول بزند. اما همواره بحرين مورد ادعای ايران بود. تاريخ به ياد دارد که کسانی مثل اردشير زاهدی، دکتر امير خسرو افشار و همچنين امير اصلان افشار، عباسعلی خلعتبری و همينطور آقای رضا قاسمی و گروه زيادی بسيار زحمت کشيدند تا بحرين را از چنگ انگليس خارج کرده به خاک ايران وصل کنند. ولی گروهی از مردم بحرين به تحريک انگليسی ها و با پول های عرب ها قصد جدائی از ايران داشتند. برخی از مردم بحرين توسط نماينده انگليس از بحرين تبعيد شدند و بجای آنها اعراب و هنديان و پاکستانی ها به بحرين کوچ داده شدند تا با غير متجانس کردن جامعه بحرين بتوانند به مقصود خود برسند. بر اثر پافشاری دولت شاهنشاهی که يکی از نيت های آن بيرون راندن تدريجی انگليس از منطقه بود انگليس موافقت می کند موضوع به سازمان ملل ارجاع شده و رفراندمی در بحرين برقرار شود درنتيجه اين رای گيری مردم بحرين به استقلال خويش رای می دهند و موجب می شود که به حضور انگلستان در خليج پارس صدمه زده و آنرا بسيار ضعيف بکند و بحرين نه در اختيار انگليس بلکه بصورت يک امير نشين ضعيف در کنار ايران باشد.
همزمان با اجرای اين تاکتيک سياسی از سوی دولت شاهنشاهی ايران ادعای خود بر جزايرديگر خليج پارس و بخصوص سه جزيره تنب بزرگ و تنب کوچک و ابو موسی را دنبال می کند و همزمان با خروج انگليس از بحرين آن سه جزيره نيز که تا آن زمان در اختيار انگليس بود به ايران باز گردانده می شود.
پس از ادعای ايران به اين جزائر و همزمان مطرح شدن اختلاف مرزی با عراق کميته بزرگی در وزارت خارجه و سازمان جغرافيائی کشور تشکيل شده بود تا موارد قانونی و سوق الجيشی اين جزائر رسيدگی شود.
پدران شيخ مقيم شارجه که او هم يک ايرانی است و از قرار خوب هم پارسی صحبت می کند در سال 1820 قراردار همکاری با انگليس را امضا می کنند همين شيخ فعلی (سال 2008) که بنام شيخ دکتر سلطان القاسمی می شناسيم و پارسی ميداند در سال 1971 می پذيرد که جزو امارات متحده عربی جنوب خليج پارس بشود. بحرين بنام باغ ادن هم مشهور است و در آن سرزمين آشوری ها، بابلی ها و يونانی ها (پس از آمدن اسکندر) و پارسيان زندگی طولانی داشته اند.
تا پيش از قرن هفدهم همواره بحرين در اختيار ايران بوده است. پس از آمدن اسلام حاکمان آن ديار اسلام آوردند. می گويند که در سال 930-950 ميلادی پس از اسلام حتی سنگ سياه مکه به گروگان به اين محل آورده شده بود. در سال 1743 اين جزيره بين پرتقالی ها و ايرانی ها همواره مورد اختلاف بود. پس از خروج پرتقالی ها و آمدن انگليسی ها که همزمان با آواخر زند و اوائل قاجار می شود انگليس تمام اين مناطق را در اختيار می گيرد. در سال 1932 در آنجا نفت کشف می شود. پس از جنگ جهائی دوم يک سری اعتراضات عليه انگليس در منطقه بخصوص ميان اعراب شيوع ميبابد که يکی از اين تحولات آمدن آن انگليسی به عراق و عربستان است که بنام “لورنس عربستان” مشهور است.
در سال 1960 انگليس بر اثر فشار ايران ناچار می شود سرنوشت بحرين را که مورد ادعای ايران بود به رفراندم بين المللی بگذارد. هنوز اين مورد به اجرا درنيامده که ايران در سال 1970 پس از قدرتی که اوپک بدست می آورد مدعی مالکيت اين سرزمين می شود و حتی آنرا به عنوان استان 14 خود معرفی کرده صندلی نماينده بحرين را خالی نگاه ميدارد. ولی هرگز انگليس قصد خروج از بحرين را نداشت. بالاخره در اثر فشار دولت شاهنشاهی، ايران و انگليس توافق می کنند که به شرط اينکه ديگر مناطق سوق الجيشی منطقه که مورد ادعای ايران است و پيشتر انگليس آنها را تصاحب کرده بود از جمله جزائر سه گانه تنب و ابو موسی و چندين جزيره ديگر که در دهانه تنگه هرمز قرار دارندبه ايران برگردانده شود به رفرندام گذاشته شود. آنها بطور مساوی توافق خود را به سازمان ملل پيشنهاد می دهند. پيرو نتيجه رفراندم که مردم بحرين رای به استقلال می دهند نيرو های انگليس به اجبار خاک بحرين را ترک می کند ولی با کوشش هائی که از سوی عربستان و انگليس اعمال می شود مردم بحرين پس از جدائی تا به امروز جزو شورای منطقه ای عرب باقی مانده است.
در 15 آگوست 1971 انگليس بکلی جزيره را تخليه می کند. در سال 1981 شيعه های بحرين دست به يک کودتا می زنند که نا موفق باقی می ماند اگر اين کودتا موفق شده بود حجت الاسلام هادی المدرسی که از همقطاران نظرات خمينی بود در آنجا حکومت اسلامی براه انداخته بود. در سال 1994 باز هم شورش های متعدی در بحرين اتفاق می افتد که نزديک بود پادشاهی بحرين را سرنگون کند. چون آمريکائی ها در اين منطقه بسيار نفوذ پيدا کرده اند و پشتيبان حميد ابن عيسی الخليفه هستند او در سال 1994 جانشين پدرش می شود بحرين همچنان بصورت پاد شاهی اداره می شود.

چرا غرب تلاش دارد از مصدق قهرمان ملی بسازد ولی قهرمانان
ملی ایران را دیکتاتور خطاب کند؟
آیا میان آمریکا و انگلستان  بر سر منابع ثروت خلیج فارس درگیری وجود دارد؟
پاسخ این پرسشها در آینده نه چندان دور روشن خواهد شد
با سپاس از شما
نیک جعفرزاده

5. Oktober 2013

دولت حسن روحانی سرآغاز سرنگونی جمهوری اسلامی


دولت حسن روحانی سرآغاز سرنگونی جمهوری اسلامی

 

 

انگلیسی ها استاد سیاست سرنگونی از راه  غیر نظامی هستند


هنگامیکه کسی پا به توپ میشود و در محله خود بازی فوتبال می کند و
از بازی محلی به استانی و سپس به سطح کشوری می رسد رفته  رفته 
 علاقه به فوتبال  سبب می شود که برترین های فوتبال جهان را دریابد و
 به دنبال ستاره های فوتبال جهان و تیم های برتر فوتبال جهان باشد.

و طولی نخواهد کشید که متوجه برتری تیم های باشگاهی اروپا خواهد شد.

در جهان سیاست نیز وقتی کسی پا به توپ سیاست می زند در آغاز
 دمکراسی و مسائل انسانی رنگ

بوی بیشتری دارد و گمان می کند که اساس سیاست را دمکراسی و
 حقوق بشر تشکیل می دهد.

سپس از بازی محلی سیاسی وارد بازیهای کشوری می شود متوجه می شود
که بازیگران سیاسی کشورش

گویا یا  وابسته به تیم های سیاسی برونمرزی دارند یا آنکه
دست آنها بسته است و در برابرمشکلها ناتوانند.


در ایستگاه نخست بسیاری دلسرد می شوند و شاید برا ی همیشه دور سیاست
 را خط قرمز بکشند.برخی تلاش میکنند ادامه دهند.


ولی آنانی که قصد ادامه سیاست دارند دیگر باید بدانند دیگر اساس
 سیاست را دمکراسی و

حقوق بشر تشکیل نمی دهد بلکه اساس سیاست را هوش برتر ، سرمایه و
تلاش برای حاکمیت بر جهان منابع ثروت  تشکیل می دهد.


اگر یک سیاست مدار این اصول اولیه قدرت و اقتدار سیاسی را فهمید
 راه برای پیشرفت برایش باز خواهد

بود تا جاییکه خود سد راه ابـَر سیاست و سرمایه نشود.

آمریکایی ها سیاست را با قدرت نظامی پیش می برند که این خود یک راه
از سیاست جهانی می باشد.

مانند استعمار کهن هنوز کاربرد دارد.

اما سیاست حرفه ایی و دیپلماسی بدون  جنگ برای تعویض یک
 حکومتها یک تخصص

و سیاست حرفه ایی را طلب می کند که هر کشور یا سیستمی دارای آن نیست.

انگلیسی ها در طول دو قرن تجربه  ثابت کردند که می توانند با شناخت
دقیق بافت زیر بنای  فرهنگی

 سیاسی و بومی و جغرافیای سیاسی  یک کشور  را تعییر بدهند  و

می دانند چگونه می توان نهایت بهره غیر نظامی را برا ی تعویض

ساختار قدرت و حکومت سیاسی به سرانجام رساند. (تفرقه و فتنه)

این اصول که درج می کنم کلی و شامل همه جهان سومی میشود. مثال.

در ایران انگلیسیها با شناسایی مراکز قدرت بومی توانستند خیلی زود
 بفهمند که علاوه بر وجود حکومت مرکزی

مردم تابع شرع اسلام و فتوای مراجع دینی هستند با کار و هزینه بسیار
 توانستند در این مراکز

نفوذ کرده و قدرت را در دست بگیرند و تا به امروز در این امر موفق بودند .

(مصر و کشورهای اسلامی را نیز شامل می شود)

چگونگی بازی با مهره ها و شخصیت های سیاسی برای رسیدن به
 اهداف دراز مدت و کوتاه مدت را
بخوبی آموخته و آنرا به کـُرسی بنشانند.

برای همین اکثر سازمان های جاسوسی جهان نام هوش برتر را با خود
 یدک می کشند از سازمان سیا بگیر تا سازمان خود انگلیسی ها که
 نام انتلیجنت سرویس بر بزرگترین سازمان امنیتی خود نهاده اند.

نام دمکراسی حقوق بشر... در کتابها بیشتر می توان یافت تا در جامعه جهانی .
 البته  آنهم نسبی می باشد و

 ما امیدواریم فراگیر شود.

پس نتیجه گرفتیم. انگلیسی دارای یک سیاست و تجربه   بوم شناسی پیشرفته  هستند.

 در نگاه نخست دیده نمی شود

ولی با اندکی تفکر و اندیشه و جهان بینی  متوجه خواهید شد که انگلیسی ها
 استاد سیاست غیر نظامی برا ی

تغییر یک سیستم هستند و در بیشتر آشوبهای کنونی جهان نیز نگاهی
افکنید زود متوجه خواهید شد این آشوبها

بیشترشان بخاطر مرزبندی عمدی جغرافیایی و نژادی در قرن نوزدهم
توسط ابرقدرت وقت انگلستان

شکل گرفته است و برا یپیشبرد اهداف بلند مدت خود حتی در بیشتر
سیاست های نظامی به

 همراه آمریکا هم آوا هستند.

ایست ناگهانی انگلیسی ها در برابر حمله به سوریه مرا بیشتر وا داشت
که بدانم چه چیز عامل آن بوده.

احتمالا سرنگونی بشار اسد می توانست توازن سیاست بهره رسانی منطقه
 را برهم زند.

در برابر آن با آوردن حسن روحانی می توان دو هدف را در آن دید.

آیا با آوردن روحانی خواهان ادامه مناسبات دوستانه با جمهوری اسلامی و
 تحکیم آن دور کردن ایرانا ز دست روسیه و چین می باشد هستند یا

آنکه با آوردن روحانی از راه غیر نظامی سبب تفرقه در دستگاه جمهوری اسلامی و
سرانجام موجبات تغییر نظام یا رفرم آنرا فراهم آورند
 

اگر گزینه 1 را نگاه کنیم زیاد نمی تواند در دراز مدت منطقی به نظر رسد  
 زیرا  ممکن است

آمریکا توازن قدرت را به نیروهای تازه نفس در صحنه سیاست جهانی  ببازند.

در این راه برای تکمیل و پیشبرد این پروژه آنها ممکن است اپوزیسیون ایرانی را

نیز میتوانند در کنار اصلاح طلبان بنشانند و موقتاً  لابی ها ی جمهوری اسلامی
 را در اروپا و آمریکا تقویت کنند

این در صورتی است که قصد آنها  رفرم تدریجی همراه با وعده های
عدم سرنگونی باشد.

گزینه 2 با آوردن روحانی  که مانند حرکت شطرنج از حرکت های  اختیاری
دیگر به حرکتهای اجباری مهره رسیده است و گزینه دیگری نیست انجام گیرد.

پروژه روحانی در گزینه 2 خود دو گزینه اجباری دیگر را در پیشرو دارد.

1.      پذیرش جمهوری اسلامی در نوشیدن جام زهر مانند قعطنامه 598 و
 رفرم همراه  مرگ تدریجی جمهوری

اسلامی بر عکس رفرم گزینه بالا. زیر در این مرحله جمهوری اسلامی
 برای اثبات

واقعی بودن حرف  و وعده های خود می بایست از غنی سازی ،
 نیروهای شبه نظامی خود در منطقه چشم پوشی کند.
( ممکن است غرب بخواهد از راه غیر نظامی ایران را از چنگ روس و چین
بـرُبایـَد. زیرا راه نظامی د رمنطقه علاوه بر آنکه کمپانیهای نفتی غرب سود خواهند بـُرد ولی
سبب سود فراوان برای روس و پوتین نیز خواهد شد ولی چین در این میان زیان خواهد دید.
باید دید غرب میان دو گزینه نظامی و رفـُرم کدامیک را بر می گزیند.)

اگر جمهوری اسلامی قادر به این کار باشد

به نظر من سپاه پاسداران  اجازه نوشیدن جام زهر و بی قدرت شدن سپاه را نمی دهد.

2.      حرکت اجباری  دوم آنست که جناحها ی مقتدر نظامی سپاه  متوجه فشار و بی قدرت شدن سپاه در

عرصه های سیاسی  و اقتصادی شوند و زیر بار این ایزله شدن سپاه نروند و درگیری درون

نظام مافیایی بالا خواهد گرفت و راهی جز کودتا یا گرفتن قدرت کامل را ندارد و

خامنه ایی نیز مجبور به همراه شدن با سپاه خواهد بود یا آنکه بدست خود سپاه برکنار خواهد شد

و جمهوری اسلامی بدون ولی فقیه ولی با سپاه پاسداران حاکم خواهیم داشت

به نظر من سپاه پاسداران  اجازه نوشیدن جام زهر و بی قدرت شدن سپاه را نمی دهد.


3.      اگر سپاه قدرت را در دست بگیرد نهایت به جنگ بزرگ در منطقه و خلیج فارس خواهد انجامید.

اینجا سیاست بـُرد برد روحانی  به برد غرب و باخت جمهوری اسلامی پایان خواهد یافت


اقتصاد بحرانی آمریکا یک جنگ دیگری را اینبار در
خلیج فارس طلب می کند تا از ورطه  ورشکستگی رهایی یابند.

همانگونه که آمریکا بار نخست در عراق بود و

 صدام را برکتار نکرد بلکه به  صدام چراغ سبز حمله به کویت را دادند و

 با یک تیر دو نشان زدند و ثروت انبوهی بجیب زدند


اینبار این جنگ میان کشورهای نفتی حوزه خلیج فارس رخ خواهد داد
و گویا آنرا گریزی نیست.

آنچیزیکه من باید به آن اشاره کنم ردپای درگیری ها یپنهان میان
 لابی انگلیسی و اسراییلی در هیئت حاکمه آمریکا می باشد.

زیرا لابی های اسراییلی مطمئن نیستند که طرح های انگلیس و
باند جک استراو  بسود غرب باشد.

آیا طرح جک استراو در نهایت به سرنگونی جمهوری اسلامی ختم میشود یا آنکه

جمهوری اسلامی را تبدیل به یک قدرت سلاح اتمی کند.

آیا انگلیسی ها میخواهند فقط  امپراطوری از دست داده خود را بازگردانند و از

ضعف اقتصاد آمریکا سود ببرند و در پنهان با روس ها و چینی ها مناسبات دوستانه دارند؟

اسراییل باید مطمئن شود که طرح  انگلیس(روحانی ،استرآو) به سرنگونی جمهوری اسلامی

 ختم خواهد شد یا آنکه به تثبیت جمهوری اسلامی و دوستان آن در منطقه خواهد شد.


در پایان بگویم من واقعگرا و رآلیست هستم و انگلیسی ها دارای یک تجربه
 طولانی در سیاست

 غیر نظامی تغییر رژیم ها هستند و این واقعیتی است انکار ناپذیر.

 شوربختانه سیاست حاکم بر جهان پاک نیست.

اما در جهان سیاست مانند جهان فوتبال که دنبال قهرمانان برتر آن می جـُستم
آن سیاست پاک حاکم بر جهان

را سرانجام یافتم  و آن استثنای تاریخ بشریت بود و آن کوروش هخامنشی بوده
و هست و سیاست دوران خود را به بهترین حد ممکن پاک انسانی

و دمکرات نگهداشت که

همان سبب شد منشور حقوق بشر مردمان (ملل) جهان فرمان کوروش باشد.

 سیستم کوروش هخامنشی بهترین و نخستین سیستم پادشاهی جهان را بنا گذاشت که امروزه

برخی کشورهای جهان مانند اسکاندیناوی و... به همان شیوه  پیشین ایران سیستم بنا نهاده اند.

فعلا سیاست جهان مانند نشان داروخانه ایی است که مار نشان تندرستی آن است
 با آنکه زهر مار کشنده است.

ولی اگر ما ایرانیان حتی آمریکا و انگلیس یا کشور دیگری را مار فرض کنیم و
بخواهیم درست از زهر مار

در جهت تندرستی بهره بگیریم آنگاه پیروز خواهیم شد و می توانیم زندگی
دوستانه با مار داشته باشیم.

در غیر اینصورت با کله شقی گذشته پیش برویم هر باز زهر مار ما
را فلج خواهد کرد و عقب خواهیم افتاد و

زهر مداوم ممکن است به نابودی دائم ما منجر شود.

ما می توانیم از سیاست انگلیسی در جهت سود دو جانبه کشورمان ایران بهره بگیریم.

ایرانیان باید از  آلمان و ژاپن درس بگیرند. این دوو کشور توسط آمریکا و
 یارانش له شدند ولی

باز  دوباره از همان مار که نیش خورده بودند اینبار از زهر مار
 درست بهره گرفتند وامروز ابر اقتصاد جهان شده اند.


من امیدوارم نخبگان و روشنفکران ایرانی از این نشان داروخانه درس خوب
و کارساز بگیرند تا بتوانیم ایرانی سربلند داشته باشیم.


به امید آنروز و به امید جهانی شدن سیاست پاک هخامنشیان

نیک جعفرزاده

آدینه (جمعه) 4 اکتبر 2013  برابر با 12 مهر ماه  2572 ,شاهنشاهی
ایرانیان باید این نشان داروخانه جهت پیشرفت سیاسی اقتصادی الگوی خود قرار دهند