22. März 2011

لیبی با عراق یک وجه اشتراک دارد،میدانید چیست؟ ايران چي؟

لیبی با عراق یک وجه اشتراک دارد،میدانید چیست؟


آیا ايران هم همین سرنوشت مشترک را دارد؟

با اینکه در بسیار دیگری از زمینه ها تشابه هست ولی هدف من یک تشابه

درآمد نفتی است. در عراق پس از سرنگونی صدام تا پیش از انتخابات اخیر عراق

چندین سال نفت رایگان از بصره و شمال عراق نوش جان شد. کشتی های نفتکش

غول پیکر در آغاز نفت رایگان بردند تا به اصلاح هزینه نظامی آنها جبران شود.

در واقع ارتش آمریکا و متحدین آن در عراق پول ماموریت خود و هزینه خود را

از کمپانیهای نفتی دریافت می کنند.

نوش جانشان تا ابله در جهان است مفلس درنمیماند.

برای تداوم دریافت نفت ارزان باید اوضاع متشنج عراق اندکی ادامه می یافت.

بسیاری از ساده لوحان سیاسی در تفسیرها نوشته بودند که آمریکا و هم پیمانانش

در باتلاق عراق گیر کرده اند. زهی خیال باطل.

معمولا حملات هوایی آنقدر گسترده است که تمام زیربنای اقتصادی و نظامی

کشور را ویران می کند که حکومت آینده مجبور به خرید سلاح نو و بازسازی

اقتصادی باز از کشورهای منت گذار آزادی هستند.

لیبی نیز نفت خیز است باید حالا حالاها هزینه نظامی فاتحین را پرداخت کند.

در این میان باز آلمانها همان اشتباه عدم شرکت در عراق را در لیبی نیز تکرار

کردند و طبعا از این سفره نفتی چیزی گیرشان نخواهد آمد.

نمی دانم این حماقت سیاسی از کجا سرچشمه میگیرد. زیرا در افغانستان که

هزینه بسیار داشت و عایدات کمتر شرکت کردند ولی در عراق و لیبی نه!!

آنچیزی که اینجا مورد پرسش من است این است که آیا سرنوشت ایران نیز

مشابه عراق و لیبی خواهد بود؟

اگر جنبش مردم ایران زیر فشار مداوم اهریمن اسلامی سرکوب شود، طبعاً

کمک نظامی ناتو را می طلبد. آنگاه باید هزینه منت گذاران آزادی را

پرداخت نماییم. چشم ما بینا تر و دندمان نرم.

البته ممکن است این یورش نظامی در یک درگیری دیگر از خلیج فارس

آغاز شود که باز به جنگ پاکسازی آخوندها خواهد انجامید.

در این میان صورتحساب کشورهای عربی غیرنفت خیز با کشورهای

نفت خیز منطقه تفاوت بسیار دارد.

داروهای تجویز شده برای کشورهای نفت خیز مشابه هم هستند و

داروهای تجویزی برای کشورهای غیر نفت خیز در نسخه ایی

جدا پیچیده میشود.

دگرگونی و تعویض رژیمها در کشورهای عربی منطقه دلیل بر آوردن

دموکراسی و تضمین آن نیست.

زیرا دموکراسی شرایط ویژه ایی برای ادامه زیست و حیات نیاز دارد که

در هیچ کدام از کشورهای منطقه یافت نمی شود.

اگر ایرانیان نیز مانند برخی کشورهای منطقه فریاد مرگ بر دیکتاتور

را همراه با شعار الله اکبر سردهند، نشان از همان دور باطل دارد.

زیرا تا زمانی که سنت های اسلامی و مردسالاری در بافت جامعه ریشه

داشته باشد، این سنت ها تاثیر منفی خود را بر قوانین مدنی جامعه

خواهد گذاشت. جامعه دچار حالت دوگانگی میشود.

حتی کشور ترکیه که عضو ناتو هست تضاد و دوگانگی آشکار همه جا

دیده میشود و ممکن است بزودی ترکیه بجای پیشرفت به

ژرفای واپسگرایی سقوط کند. به همین دلیل هستند جریاناتی که می خواهند

مردم ایران را به موسوی مرتبط نگهدارند تا تلقین کنند که پروسه دموکراسی

در ایران طولانی هست. چون مردم مسلمان هستند پس باید دست به عصا

راه رفت و ایران را از آخوندهای با عمامه به آخوندهای کراواتی و

بی عمامه تحویل دهند.

نمی دانم چه جریاناتی هستند که منطقه را همچنان در کمر بند سبز امنیتی

باقی میگذارند و نمی خواهند این کمربند سبز امنیتی رنگ سفید

آزادی بخود بگیرد.

امیدوارم که بتوانیم با کمربند سفید با غرب کنار آییم.

وگرنه باید گفت نوش جان کارتل های نفتی و منت گذاران آزادی بگذار بخورند و

بچاپند. وقتی مردمی چنان ژرف غرق در خرافات در منطقه داریم که

از گذشته درس نمی گیرند و اسیر سنت های پس مانده خود هستند ، پس نوش

جان شرکتهای بزرگ چند ملیتی.

نبرد اهریمن و اهورا تا کی ادامه خواهد داشت؟

نبرد دانش با نادانی و آزمندی بشر تا کی ادامه خواهد داشت؟

آیا نادانی و خرافات بشری مرزی دارد؟

به امید گسترش اندیشه کوروش در سراسر جهان.

نیک جعفرزاده دوم فروردین ۳۷۴۹ زرتشتی برابر با 22 مارچ 2011-03-22

4. März 2011

بحرین جنگ در خلیج فارس

بحرین جنگ در خلیج فارس




بحرین یا جنگ دیگر در خلیج فارس میتواند راه برونرفت آخوندها از بحران



باشد یا می تواند به سقوط جمهوری اسلامی با بهای گزافتر ختم شود.



در مقاله پیشین راه برون رفت بدون جنگ آخوندها را همانا اصلاح طلبان مامور



قلمداد کردیم.



اکنون موضوع بحرین یا جنگ در خلیج فارس است که باید خوب مورد بررسی قرار گیرد.



عربستان ممکن است برای پشتیبانی از اقلیت سنی در بحرین به آنها کمک برساند.



آخوندها نیز به بهانه حمایت از اکثریت شیعه در بحرین که پیشتر تعلق به ایران



نیز داشت، وارد میدان شود.



این موضوع میتواند به یک جنگ در منطقه دامن بزند. این جنگ میتواند جنبش سرنگونی



مردم را تحت شعاع قرار دهد. آخوندها از احساس ملی گرایی و تمامیت ارضی



سوء استفاده کنند. این جنگ دو فرجام در پایان می تواند دربرداشته باشد.



1. ممکن است هدف اصلی نگهداری جمهوری اسلامی برای یک مدت دیگر باشد.



زیرا مردم ایران ممکن است در برابر جنگ با اعراب و بخاطر



خلیج فارس یا تمامیت ارضی ایران جانب آخوندها را بگیرند







2. ممکن است با یک تیر دو نشان زده شود. یعنی



پایگاه های نفتی بحرین یا یک کشور دیگر حامی بحرین ویران شود و



آمریکا به بهانه حمایت از آنها به ایران یورش آورد و پایگاه های نفتی و



تسلیحاتی ایران را بمباران کند.



در واقع سناریو کویت و عراق تکرار گردد.



پس نتیجه میگیریم بحران جنگی منطقه دو فرآیند در بر خواهد داشت.



یکی تثبیت نظام و دومی شاید ربشه کردن آخوندها از راه نظامی



ولی بنظر می رسد منطقه بروی یک بشکه باروت خوابیده است



غرب اگر برنامه دراز مدت در پیش دارد بهتر است آنرا با دولت ملی جدید ایران



درمیان بگذارد نه با آخوندها.



بهترین راه تغییر رژیم آخوندها بدست مردم میباشد. اینکار قطع کامل حمایت



غرب از دولت آخوندی زا می طلبد.



اگر حمایت غرب نبود این رژیم تا کنون چهار تا کفن پوسانده بود.



بخاطر همین حمایت هاست که من نگران آنم که از راه گرانتر



آخوندها سرنگون شوند. ما شاهد ویرانی بیشتر د رایران خواهیم بود.



باید دوباره از صفر آغاز کنیم.



امیدوارم مردم ایران با تمام برخیزند و باسرنگونی جمهوری اسلامی مانع



جنگ تمام عیار در منطقه شوند.



سرنگون باد جمهوری اسلامی ضد ایران



پاینده ایران. نیک جعفرزاده 13 اسفند 4 مارچ





2. März 2011

جمهوری اسلامی تنها یک راه خروجی دارد.

جمهوری اسلامی تنها یک راه خروجی دارد.

چرا جمهوری اسلامی پس از دو سال به موسوی و کروبی یورش بُـرد؟

جنبش و خیزش مردم ایران دو راه بیشتر در پیشرو ندارد.

یک راه به نابودی جمهوری اسلامی ختم میشود و راه دیگر راه نجات حکومت اسلامی و

سوپاپ اطمینان برای آن می باشد.

یک چیز اینجا اصل مسلم است و آن جنبش برخاسته مردمی که وجود دارد.

هدف ج اسلامی این است که چگونه باید این جنبش را مهار یا هدایت کرد.

آیا غرب حامی ج اسلامی است یا ضد آن؟

جمهوری اسلامی با این آشوب ها فقط یک راه خروج برایش می ماند.

آن راه خروج همانا اصلاح طلبان (موسوی خاتمی و باند رفسنجانی) هستند.

اینجاست که به اهمیت هدایت جنبش سبز پی می بریم. شورای مصلحت جمهوری اسلامی

تلاش دارد همانگونه که جنبش اصلاح طلبی را با اصلاح طلبانی چون خاتمی و یارانش

هدایت و رهبری نمود، تلاشی دیگر بنماید و با رهبران خود ساخته و یورش ساختگی

آنها را در رهبری جنبش سبز تثبیت کند.

زیرا از مهمترین خیزش ها همانا شورش روز 25 بهمن بود.

اهمیت 25 بهمن از این جهت است که هئیت حاکمه رژیم آخوندی فهمید که دیگر

نشانی از رنگ سبز و موسوی و کروبی در میان مردم نیست.

بلافاصله پس از دو سال دست بکار شد و موسوی و کروبی را زیر فشار گرفت.

در راهپیمایی پس از 25 بهمن باز شعار موسوی و کروبی بر سر زبانها افتاد.

این جریان بسیار برای رژیم حیاتی است. زیرا تنها راه خروج نظام

از سرنگونی کامل است.

فقط با یک شیوه می توان این ترفند را خنثی نمود.

درست برعکس این قضیه آنچیزی که این ترفند رژیم را خنثی می کند همانا

آگاهی مردم و هوشیاری آنهاست.

باید به بازی رژیم یا درگیری داخلی رژیم امکان بازی داد. ولی فریب انها و

اشک تمساح آنها را نخورد.

ما ایرانیان یکبار از جنبش اصلاح طلبی نیش خوردیم و با طناب پوسیده آنها

هشت سال به ته چاه افتادیم و کافی است.

مردم باید خودشان رهبر خودشان باشند و رهبر تزریقی نظام را نپذیرند.

جمهوری اسلامی در ساختن اپوزیسیون خودساخته مهارت خاصی دارد.

در میان اپوزیسیون خارج از کشور نفوذ کرده و تشکیلات براه انداخته است.

پس آنقدر نادان و ساده نیست که در داخل نتواند مردم را فریب دهد.

متاسفانه رژیم آخوندی تنها نیست. همگان دیدیم که غرب برای چاپیدن بیشتر نفت ،

چگونه در دقیقه نود با انواع نرم افزارهای شکار اینترنتی بکمک آخوندها شتافت.

از آنجا که آخوندها تنها نیستند ترفندها آنها پیچیده تر است.

زیرا جمهوری اسلامی می تواند باز مردم را با ترفندی جدید به پای

صندوق انتخابات بکشاند. جناح راست رژیم می تواند با عقب نشینی ناگهانی

میدان را برای موسوی و کروبی باز کند.

مردم هم به پیشواز آنها بروند. با اندکی آزادی نسبی مانند زمان خاتمی که

فقط اندکی روسری ها به عقب رفته بود ولی در خفا قتلهای زنجیره ایی

اتفاق می افتاد، باز چند زمانی بیشتر برای جمهوری اسلامی عمر خریداری

کنند.

مردم هر سرزمینی باید دقیقا بدانند چه می خواهند. اگر مردم یک سرزمین

فقط توان خیزش را بر ضد یک دولت را داشته باشند ولی ندانند که

چه می خواهند باز در دایره بدبختی خود خواهند چرخید.

مردم کم آگاه را می توان هدایت نمود.

اکنون مردم مصر همین مشکل را دارند درست مانند سال 57 ایران

گفتند مرگ بر مبارک و مبارک باید برود.

از آنجا که جامعه مصر اکنون آن آگاهی لازم را ندارد می تواند

جکومت اسلامی را به برای مصریان به ارمغان آورد.

مردک گفتند مرگ بر شاه ولی نمی دانستند چه می خواهند خمینی را

و حکومت اسلامی را بر سه نسل چیره ساختند.

باید به مردم ایران بفهمانیم که گفتن مرگ بر خامنه ایی کافی نیست.

نباید فریب گرگهای در لباس میش را خورد.

بیایید همه با هم بدون در نظر گرفتن حزب و دسته آخرین روزنه

جمهوری اسلامی را ببنیدم. ما می دانیم که نسل جوان آزادی می خواهد.

این آزادی فقط با عبور از جمهوری اسلامی امکان پذیر است نا با همراه بودن

بخشی از بدنه همان دزدان.

برای ما نباید مهم باشد که ایا موسوی و کروبی ساختگی و غیر ساختگی

در زندان هستند. این جنبش است که وجود دارد.

این جنبش بود که موسوی و کروبی را بوجود آورد نه آنکه موسوی و کروبی

جنبش را آفریده و خلق کرده باشند.

جنبش در اثر فشار و تقلب بخش مافیایی و نظامی سپاه بوجود آمد.

بدون تقلب سپاه موسوی هم مانند خاتمی هشت سال دیگر به آرامی

ریاست میکرد.

ما باید بدانیم چه می خواهیم. وگرنه خطای سال 57 را دوباره تکرار

خواهیم کرد. مگر بیست سال پیش نمی گفتیم این آخوندها روزی همدیگر را

پاره پاره خواهند کرد. باید از این فرصت بهره برد نه آنکه برای یکی از

آن گرگهای شکست خورده دل سوزاند.

این جنبش بر سر دو راهی باریکی قرار گرفته است. دیگر نباید مانند 18 تیر

یا دوم خرداد به انحراف کشیده شود یا شکست بخورد.

تنها راه پیروزی جنبش برخاسته مردم ایران این است که فقط یکبار برای همیشه

فریب جمهوری اسلامی را نخورند.

برا یاینکه پیروز شویم و هیچ شکی نداشته باشیم باید به جنگ داخلی آخوندها

شک کنیم و باور نکنیم. حتی اگر واقعی باشد.

اگر باور نکنیم پیروزیم و ضرر و زیان نکردیم. ولی اگر ریسک کنیم و باور

شکست جنبش حتمی است. زیرا هیچ یک از افراد معتقد به اسلام و قرآن

نمی توانند برای مردم ایران دموکراسی و آزادی بیاورند.

شاید غرب بخواهد منطقه را اسلامیزه کند ولی من و تو ایرانی باید بدانیم چه

می خواهیم و در دام آنها گرفتار نیاییم. افغانستان جمهور ی اسلامی شد.

عراق پس از صدام الله اکبر آن در پرچم باقی ماند. مصر احتمال پیروزی اسلامگرایان

وجود دارد. دموکراسی قدر مسلم آنجا پیروز نیست زیرا مردم معنای آنرا نمی دانند.

ما ضد غرب نیستیم ولی می توانیم با یک حکومت ملی ایرانی با غرب کار

کنیم نه با یک دولت مزدور و ویرانگر.

خدماتی که اسلام برای کارتلهای غربی نمود یک ثروت افسانه ای است.

تنها بیداری و هوشیاری مردم ایران است که می تواند

تمام نقشه ها و ترفند های آخوندها و حامیان آنها را نقش برآب کند.

همه با هم پیش بسوی آزادی ایران و عبور از جمهوری اسلامی.

پاینده ایران و نابود باد آنانی که دیکتاتور را آفرینش می کنند.

نیک جعفرزاده چهارشنبه 1389 اسفند 11 / دوم مارچ 2011