24. September 2007

آزادی و پيشرفت ايران از آرمانهای بلند ماست.
همه با هم برای ايرانی آزاد وپيشرفته يکی شويم.
نيک جعفرزاده
jnik@aol.com

http://jnik.blogfa.com/post-4.aspx

http://jnik.blogfa.com/post-4.aspx

http://iran7000.blogspot.com/

آزادی و پيشرفت ايران از آرمانهای بلند ماست.
همه با با هم برای ايرانی آزاد وپيشرفته يکی شويم.
نيک جعفرزاده
jnik@aol.com

کسانيکه ۱۴ سال پيش به دادستان کل آلمان حقيقت را نگفتند


کسانيکه ۱۴ سال پيش به دادستان کل آلمان حقيقت را نگفتند و امروز دوباره پرونده
به جريان افتاده است. چه کساني پنهاني اين نشست را تدارک و آماده کردند؟
از چه ترس داشتند؟ خود اپوزيسيون بودند و بلاي جان اپوزيسيون شدند!
کل جريان که رخ داده است در لينک زير نوشته شده است.
هنگاميکه به اين تارنما رفتيد قسمت آيا در برلين قاضي هست کليک کنيد!
http://www.golshan.com/asnaad/terorismje/
ولي دادستان آلمان به دنبال چيزي است که به او گفته نشده است و
پنهان نگهداشته شد.
http://jnik.blogfa.com/post-41.aspx
گردآورنده و تدوين جعفرزاده.

برخيها با زيرپا گذاشتن دموکراسی بسوی دموکراسی گام برميدارند

http://jnik.blogfa.com/



برخيها با زيرپا گذاشتن دموکراسی بسوی دموکراسی گام برميدارند!

ويژه نشست پاريس.



از ابتدا بگويم که به همه دوستان و همرزمان ارج ميگذارم ولی بايد گوشزد کرد که اين بار کج شما به منزل نمی رسد.

زيرا به هوش حاضرين در همايش توهين شد. اگر من در آنجا نتوانستم حرفم را بزنم در عوض همه چيز را برای

مردم خود بازگو خواهم کرد. جعفرزاده

خوب به نکات زير دقت کنيد. نشست پاريس گويا دنباله نشست برلين و لندن بوده است.

اين همايش تشکيل شده بود از گروهای ناهمگون. اساس همايش های ناهمگون سياسی از طيفهای گوناگون را تنها تحمل ديگران و يا به اصطلاح تحمل دگرانديشان تشکيل ميدهد. خوب دقت کنيد ميخواهم شما را به نکات ريز اما مهم برسانم.

در بررسی های کشف جرائم نيز از نکات ريز آغاز بکار ميکنند تا به مجرم دست يابند.

هنگاميکه همايشی ناهمگون است و اساس آنرا بردباری و همکاری با دگرانديشان که هم نظر و هم عقيده نيستند،تشکيل

ميدهد. چگونه روز سوم روز انتخابات درست چند لحظه پيش از رای گيری برای تشکيل کميته اجرايی همايش پاريس

آقای کامبيز روستا ميگويد ممکن است برخيها نخواهند با کسان ديگر همکاری کنند بنابراين نـــام خود را از ليست گروه

ديگر پاک ميکنند.!! اين نام ها و اسامی کانديدها در ستونهای 20 نفره از پيش تنظيم شده بود. يعنی اگر کسی حاضر در جلسه يک ليست 20 با افراد خاصی نام نوشته است ممکن است با مزاق و نظر آن ليست 20 نفره ستون 6 خوش نيايد.

حتی به برخيها هم گفته بودند اگر اسامی زير 20 نفر هم باشد مورد پذيرش است که اصلاً دروغ بود و آن اسامی را

پس از اعتراض تازه هنگاميکه رای گيری نزديک به پايان بود شروع به نوشتن کردند!!!

سپس نامها را از ستون يک خواندند. مثلاً گفتند باقرزاده. ايشان گفتند خط بزنيد. گفتند کامبيز روستا گفت خط بزنيد.

گفتند فلانی گفت خط بزنيد. تا ستون پــنجـم اينکار ادامه داشت تا اينکه به ســتون ششم رسيد.

به همديگر نيز گفته بودند که اين ستون مربوط به بچه های خودمان است به آن رای دهيد. به بهانه کمبود وقت کارها را

شتاب زده انجام دادند که تا کسی فرصت اعتراض نداشته باشد. يادم است که اميرفرشاد ابراهيمی پريد وسط و گفت آقا

تقلب و.. ولی نتوانست درست اثبات کند که چگونه.

(در صورتيکه آقايان بجای ساعت 8 تازه سات 9 يواش يواش به نشست می آمدند بدون آنکه گوشزدی شود.)

وقتی به ستون ششم رسيد آن 20 نفر کسی نام خود را پــــاک نکرد. در نتيجه همينجا خود 20 رای دارند و ديگران به

هوای اينکه اين ستون پـر مانده است و جمع آقايان روشنفکر و تحصيل کرده جمع است. به گروه ستون ششم رای

دادند. بنابراين اين گروه خودی ها با اکثريت آراء 46 يا 48 برنده شدند.

پس از آنکه آراء به اين شيوه کنفدراسيونی پايان يافت ناگهان آقای چاوشی و کس ديگر که در کنارش نشسته بود و

اين همايش را از پالتاک گزارش ميکرد بلند شد و گفت آقا چرا نام من در ليست نيست. آقای کامبيز روستا

دوباره بالا آمد و گفت آقا اسم اين دو نفر هم هست که من يادم رفت بنويسم. خوب دقت کنيد گفت يادم رفت بنويسم!!

يعنی خودش را لو داده است. آن ليست 20 نفره را خودش تنظيم کرده بود و حالا اگر 2 نفر ديگر به آن اضافه

شود تازه با هم ميشوند 22 نفر! "گـــاف به اين قشنگی ديده بوديد؟

حال دانستيد چرا جلسه را دسپاچه کردند و هـُل هـُلکی به سرعت اينکارها را انجام دادند و يک هيئت اجرايی تنظيم

کردند؟ ديگر نه وقت اعتراض مانده بود و نه تمرکز هواسی که در آن شلوغی به نکات غير دمکراتيک اشاره کند.

بايد به آنها آفرين گفت و يک مدال طلای شهامت نيز اعطاء کرد. به اين شيوه رای گيری کنفدراسيونی يا د.د.ر میگويند. ددر مخفف آلمان شرقی سرنگون شده سابق است. با اين شيوه رای گيری ميتوان افراد خودی را در يک

گروه تثبيت کرد. من به اين شيوه نام ديگر می نهم. زير پا گذاشتن دموکراسی برای رسيدن به قدرت نه به دمکراسی.

بسيار خب. اين نام کميته اجرايی بالا را نيز با نيت خاص زيرش خــــط کشيدم.

اين نام مرا به ياد کميته هماهنگی برلين می اندازد. همان کميته ايی که مجوز فاجعه ميکونوس را صادر کرد.

آقای کامبيز روستا و برخي از دوستان ايشان که در راس جمهوريخواهان قرار دارند برگه ايی را امضاء کردند

که آری ما می توانيم با جمهوری اسلامی ديالوگ و گفتگو کنيم. همان ديالوگی که منجر به مرگ رهبران کـُرد را در

رستوران ميکونوس برلين شد.

ما برای رهبری اپوزيسيون به کسانی نياز داريم کمترين گـــاف را زده باشند.

يکی ديگر از گاف زننده ها آقای باقرزاده است. ايشان حتی بر خلاف نتايج لندن چندی پيش گفته بودند که ميتوان با

سران جمهوری اسلامی بر سر يک ميز نشست !!!!!

شگفتا. انگار نشست با سران رژيم که منجر به مرگ زنجيری رهبران اپوزيسيون شد، کافی نبوده و بايد آزموده را دوباره آزمـــود.

فرق ميان گاف زنهای جهان غرب با ايران در اين است که گاف زنهای جهان صنعتی پس از گاف زدن فوراً

کنار ميکشند. ولی روشنفکران و سياسيون ايرانی با وجود بزرگتر بودن گـــاف آنها نه تنها از صحنه خارج نمی شوند

بنام دموکراسی تا مرز قدرت مطلقه نيز پيش می روند. اين همان قانون قدرت است.



اين نشست چه هدفی را بايد دنبال ميکرد؟

اساس و شالوده اين همايش را می بايست در واقع برکناری يا سرنگونی ستم مذهبی حاکم بر ايران تشکيل ميداد.

از تنها چيزی که کمتر نشان يا رد پايی ديده می شد همان نبرد با جمهوری اسلامی بود.

آيا همه اين گروهای حاضر در همايش حاضر به برکناری واقعی جمهوری اسلامی بودند؟ حتی کسانی از طيف

جمهوریخواهان آنجا بودند که تازه از نشست جمهوريخواهان برلين به پاريس آمده بودند. کسانيکه در بنا بر تصويب

جمهوريخواهان حاضرند در تمام انتخابات (انتصابات) فرمايشی جمهوری اسلامی شرکت کنند.!

تمام انتخابات حتی معنی شرکت در انتخابات خبرگان رهبری را نيز ميدهد.

از اينها گذشته بــحث داغ اقوام و ملتها و استقلال آنها گويا هيچ جايی يا زمانی برای سرنگونی جمهوری اسلامی

نگذاشته بود.

هم ميهنان کــُـرد برونمرز ما برای سرنگونی رژيم و اتحاد با مخالفان رژيم پيش شرط گذاشته اند!

آنها ميگويند بايد نخست ما و خواسته ما را بپذيريد تا آنگاه ما با هم يکپارچه و متحد شويم.!

آقايان اپوزيسيون آن همايش را با پارلمان ايران آزاد و پس از سرنگونی رژيم اشتباه گرفته بودند. گويا

جمهوری اسلامی سرنگون شده و همه چيز رفع شده و فقط مانده حقوق قوم و اقليتها يا بقول آنها ملتهای ايران!!!!

من نميدانم تمام طيفهای برونمرز اين نشان نمايندگی کردن مردم يا به اصطلاح نماينده خلق و قوم خود را از کجا

آورده اند؟! چه کسی پشت اين جريانات خوابيده است؟

مثلاً برای يک ايرانی

آقايان گفتند نشست بعدی شايد 2 سال ديگر! يعنی جهان مردم درونمرز ايران منتظر بمانند که آقايان نخبه ملت

و اقوامهای مختلف تا دو سال ديگر ايران را آزاد نکرده تجزيه کنند.

شما نخست ايران را از چنگال ملايان ستمگتر رها نکرده بفکر خودمختاری هستيد؟ يک نماينده از حزب دمکرات

کردستان گفته بود که مگر ايران آب دهان بهم چسبيده که از هم جدا شود.

اين دوست گرامی شايد خوب متوجه نشده که ميشود با معاهده های ننگين 17 شهر قفقاز ايران را تجزيه کرد.

هم اکنون با دولت فعلی ايران چه امتيازاتی که در دريای خزر(کاسپين) از دست نداديم.

همايش پاريس را آقايان با نشست پارلمان پس از آزادی ايران اشتباه گرفته بودند و به پرداختن قوانين و بندهای

قطعنامه و بخشنامه سرگرم بودند!

پيشاپيش گوشزد کرده باشم. ما اتحاد نيروهای مخالف و يا اپوزيسيون را به هر بهاء و قيمتی نمی خواهيم.

چگونه من بخواهم برای سرنگونی جمهوری اسلامی به نبرد بپردازم ولی همزمان دست در دست به اصطلاح آن جمهوریخواهی بگذارم که می خواهد در همه انتخابات فرمايشی رژيم شرکت کند؟

من چگونه بخواهم با جمهوری اسلامی نبرد کنم که ديگری برای پيوستن به نبرد بر ضد رژيم و سرنگونی آن

پيش شرط ميگذارد؟ يا حاضر به تجزيه باشد؟

فدراليسم اکنون راه حل مشکل مردم ايران نيست. برعکس زهر کشنده برای ايران می باشد.

اين مشکل کسانی هست که خود در ايران زندگی نمی کنند و خود را نماينده مردم ناحيه خود ميدانند.

بايد منطقی بود. آيا شما در ايران آمار گرفته ايد؟ رای گفتيد که چند درصد مردم ايران چه می خواهند؟

آيا رای گرفته ايد که چند درصد مردم ايران اين احزاب برونمرز را انتخاب کردند؟

جمهوری اسلامی خود با دامن زدن به موضوع اقوام مردم را از ترس تجزيه به دامان خود می ربايد.

تمام نيروها احزاب و دسته جات و بطور کل ايرانی برونمرز تنها يک وظيفه ملی و انسانی دارد و آن تلاش

بيدرنگ برای سرنگونی ستم مذهبی و کمک به درونمرز جهت برپايی دموکراسی و بــس.

در غير اينصورت هر گونه حرکتی بجز اين را بايد تلف وقت و تداوم هرچه بيشتر حاکميت ضد مردمی و ايرانی

جمهوری اسلامی نـاميد.

نسل پيشين بطور اتوماتيک هيچگونه اعتباری در نزد مردم کنونی ايران ندارد. زيرا مردم ايران آنها را در بقدرت

رساندن خمينی سهيم و گناهکار ميدانند. امروز همان افراد از رو نرفته و با تغيير نام و يا ايجاد احزاب جديد جمهوريخواهی و سوسياليزم و.. در نقابهای ديگر پنهان شده اند و مانند آن کبک که سر به زير برف دارد و گمان

ميکند مردم ايران آنها را نمی بينند.

سنتراليزيشن يا مرکزيت بخشيدن پايتخت مشکل مردم نقاط ديگر ايران است.

مشکل مردم ساير استانها و اقوامهای پراکنده ايرانی چيست؟

مشکل ما از دير باز وجود نوعی (سنتراليزيشن) مرکزيت بخشيدن پايتخت با تمامی اجرای آن بی آنکه قدرت و ثروت

همزمان در ساير استانها يکسان بخش شود.

اين درد دلائل چندگانه دارد. يکی آنکه صنايع ايران در مراکز خاص جغرافيايی و صرفه اقتصادی بنا شده است.

برای نمونه پايتخت و امتداد راه آهنها در اين مراکزها تمام ايرانيها صرف نظر از نژاد و قوم کار ميکنند.

ولی از آنجايکه مناطقی در ايران از اين آبادانيها بازماندند. همين موضوع بهره گيری نادرست برخيها شده که آری

چاره درد فدراليزم است. نه به هيچ وجه.

اگر اين انقلاب نابهنگام ونابخرد نبود اکنون اين موارد نيز مطرح نبود. بگذريم.

ما برای چاره کار فقط بايد به آزادی انسان و حقوق فردی يکسان مردم ايران طبق اصول بين الملل گردن نهيم.

صرف نظر از رنگ پوست و تيره و نژاد. اين چاره کار است.

اما اينکه يک مشت فسيل و ترد شده از جامعه ايران واژه فارس نژاد پرست يا شونيزم را برای من ايرانی بکار ببرند،

بايد گفت که کور خواندند و نسل آينده ايران بسيار سخت با اين عوامل مزد بگير برخورد خواهند کرد.

در طی هزار سال گذشته در ايران ما شاهد حکومت غير ايرانيهای خلفای عباسی و وابستگان ترک و نوادگان مغول

داشتيم. حتی آذربايجان و شهرهای ديگر قفقاز توسط قاجارهای ترک زبان فروخته شد.

ما فقط تنها پدر و پسر خاندان پهلوی را داشتيم که چيزی جز آبادانی برای ايران نکردند. اين بدور از وجدان و شرف

است که واژه های کثيف را بما نسبت دهند.

آيا مگر نميدانيد اين زبان فارسی که ما سخن ميرانيم پر از واژه های تازی و بيگانه است؟ مگر نميدانيد زبان رسمی

همه ايرانيان زمانی همانا زبان پهلوی بود. مگر در پــاوه کردستان آتشکده زرتشت نيست؟

مگر در اردبيل آتشکده زرتشت نيست؟ مگر در خوزستان مسجد سليمان و جاهای ديگر ايران آتشکده زرتشت نيست؟!

براستی اين روشنفکران ما را چه ميشود؟ آنها نماينده کداميک از مردم ايران با کدام مدرک و سند هستند؟

جالب است بدانيم که حرفها در درون خريدار ندارد. در برونمرز عده ايی فرصت طلب مزد بگير اين سخنان بی مايه

را بکار ميبرند. ما در برابر اين سخنان عقب نشينی نخواهيم کرد. متاسفانه برخيها در برابر اين صداهای بی ريشه

زانو می زنند.

در اينجا جا دارد که از آقای داريوش همايون بخاطر محکوم کردن همايش پاريس بخاطر مسئله فدراليزم سپاسگذاری

کنم. اينگونه موارد که تماميت ارضی ايران را زير سئوال ميبرد فردا بايد پاسخگو بود.

من خودم در نشست برلين و لندن شرکت نداشتم ولی اينکه اين نشست اينبار مورد توجه بسياری قرار داشت آنهم از زوايای مختلف، در آن شرکت کردم تا ببينم جايگاه به اصطلاح نيمه ديگر اپوزيسيون ايرانی در کجا قرار دارد و

چه درجه بندی اخلاقی و دمکراسی برای آن درنظر گرفت و اينکه آنها در رويای خود چگونه ايران را برای خود

تقسيم بندی و شکل بندی کرده اند. کوتاه تر بگويم خواستم کارنامه آنان چه رتبه ايی دارد.

در ضمن من به آن دو آمريکايی حاضر در جلسه گفتم که آيا ما ميتوانيم ادعا کنيم حالا چون در لوس آنجلس ايرانيها

از نظر تعداد بيشترند و يک شهردار ايرانی نيز در آنجا هست و ما اين منطقه را جدا کنيم و کاری هم با شما و زبان

انگليسی نداريم. اين با تمام توان موضوع را رد کرد و گفت ميدانم چه می گوييد ولی ما در آمريکا تيره ها و نژادهای

مختلف داريم،همه آنها می توانند کارهای شخصی و سنتی داشته باشند ولی زبان انگليسی زبان رسمی آمريکا است.

به ايشان گفتم ما نيز همين را برای ايران ميخواهيم.

فــرايــنـد (نتيجه) چه بود؟



فرآيند اين بود که هنوز اپوزيسُيون ايرانی برونمرز نتوانسته نسل سوم را درک کند و از آنها فرسنگها فاصله

سياسی و دمکراسی دارد. عواملهای وجود دارند که سبب هرز رفتن و فرسايش نيروهای ضدرژيم دارند.

من تاسف ميخورم که در سالهای گذشته نيروهای ضد جمهوری اسلامی با پتانسيل بالا کنار زده شدند.

به بهانه های مختلف مانند رفراندوم ، اصلاح طلبی، اپوزيسيون ساختگی رژيم، اينکه بخشی از رژيم قابل

اصلاح است، سرمايه گذاری ملايان در ايجاد شکاف برونمرز ، دوستان چپ رژيم در خارج از کشور ،

حمايت بخشی از اروپا و آمريکا از تداوم بازی موش وگربه بخاطر نفت وبازرگانی و بسياری ديگر

همه و همه دست بدست هم دادند تا نيروهای درونمرز و برونمرز فرسايش يابد و دچار شک و دوگانگی

در اراده خود شوند.

اگر رژيم توانست 28 سال به حکومت ننگين خود ادامه دهد بايد بدانيد در اين راه تنها نبود.

آری دوستان و هم ميهنان در پاريس به اولين اصل و منشور خود که همان شفاف سازی باشد، خيانت شد.

دوستی به من پايان نشست به من گفت که گمان کرديد که آنها که پشت جريان خوابيده اند دو دستی اين

تشکيلات را به دست ديگران يا رای اکثريت می سپارند؟ او راست ميگفت.

من اين شيوه را که تئوری قدرت است کاملاً قبول دارم ولی بعنوان راهکار دموکراسی کاملاً مردود است.

روشنفکران، سياسيون يا کليه کسانيکه با انواع مدرک دکترا که با خود يدک می کـِـشـند، بدانند که هنوز

مردم ايران زنده هستند و هرچند آرام اما با نبردی پيوسته بسوی دمکراسی حرکت ميکنند و اين دکترهای

يدک بکش را ناجی و نماينده خود نمی دانند.

زنان ما در صف اول اين پيکار ميدرخشند. مبارزات هرچند کـُند و ميليمتری و بدون ابزار اما استوار رو به جلو

است. دوستان اگر در اين راه به پيکار مردم درونمرز ياری نمی رسانند دست کم آسيب نرسانند.

تلاش ما همه بايد برای بدست آوردن حقوق و آزاديهای برابر فردی ايرانيان باشد. نه آنکه آن شخص خود را نماينده

مردم عرب بداند و بخواهد بخشی را جدا کند اما سنت وحشی ضد زن خود را همراه داشته باشد.

اين حرکات و کنشها درست عکس و ضد دمکراسی و حقوق و آزادیهای فردی است

به اميد ايرانی آزاد و دموکراتيک. ايران برای همه ايرانيان است صرف نظر از تيره و قوم وهـــمـــه مابرای ايران هستيم. پاينده ايران.

با سپاس و مهر فراوان از همه هم مينهان ارجمند. جـعـفـرزاده سه شنبه 26 ژولای 2007

هشدار به (به اصطلاح) روشنفکران

هشدار به (به اصطلاح) روشنفکران
وارد بازی قومها يا ملّتها نشويد
شفاف سازی و نشان دادن گزينه بهتر سياسی برای نيروها و احزاب سياسی که دچار دوگانگی و ترديد در گزينه روش مبارزاتی شده اند، از اهميت بسيار بالايی برخوردار است.
برای مردم ايران بويژه جوانان تشنه به مسائل روز بايد راهکار نشان داد.
پيشاپيش بايد گفته شود که اگر فردی در چارچوب مبارزاتی يک سازمان يا يک حزب اگر گاهی دچار لغزش کوچک شد و يا مدت زمانی را بدنبال تئوری يا نظريه غلط بود، دليل نيست که در زمان و
مکان ديگر هميشه حرف و نظريه غلط را ابراز کند.
البته تا زمانی که آن شخص متوجه خطای خود بشود و از بيراه سياسی يا حزبی به راه درست
گـام بردارد و به جبران گذشته خود بپردازد و به انشعاب حزبی منجر نشود.
مدت زمانی جاروجنجال بر سر رفراندوم بود. اکنون که آرام شده به آزدی به اصطلاح ملتهای ايران
افتاده اند.
من يک زمانی بخاطر آنکه آقای داريوش همايون از خاتمی و جنبش اصلاحات دفاع کرده از حزب
مشروطه کنار کشديدم ولی اين دليل نيست که من امروز از نظر و عقيده داريوش همايون که ضد
تجزيه طلبی است پشتيبانی نکنم. يا فرضاً روزی شاهزاده از فلان گروه حمايت کرده و.....
ما ازپرواز و قانون پرواز سخن می گوييم نه از پرنده خاصی.
پرنده فانی و مردنی است. ما بايد ببنيم چه چيزی امروز برای ميهن ما ايران در درجه اوّل اهميت
قرار دارد و بخاطر ميهن يا وطن بايد از سليقه های شخصی و لغزشهای کوچک گذشت.

امروز موضوع فدراليسم می تواند مانند زهری باشد که منجر به از هم پاشيدن ايران شود.
زيرا اين گروه ها که خود را نمايندگان مردم قوم خود ميدانند، مردم ايران نسبت به آنها بيگانه اند.
آنها در نزد ما يا در مقالات خود سخن دل ربـُا می زند ولی در واقع و در کار تشکيلاتی خود اهداف
نهان خود را پيش می برند. پشت آنها چه کسانی و جرياناتی خوابيده است خدا داند.

کسی که به ايران بزرگ برای همه اقوام می انديشد هيچگاه به دنبال فدراليسم نيست.
فدراليزم می توانست برای آن ايرانی خوب باشد که تمام مردم آن از ريز تا درشت به آن درجه از آگاهی و رشد رسيده باشد که اصلاً نوع و شيوه حکومت جای نگرانی نبوده و نباشد.
برخی ها از سوئيس ،آلمان و اسپانيا سخن می گويند.
آيا همه مردم ايران به آن درجه دسيده اند؟
هنوز برخی همميهنان ممکن است به بخاطر موضوع ناموسی متوجه آزادی زن نشوند و خواهر
يا نزديکان خود به قتل برسانند. هم در کردستان اين موضوع هست هم در خوزستان و هم در مکانهای
ديگر.
اين دوستان هم ميهن که برای خود حزب گروه دسته درست کرده اند بجای آنکه به رشد فرهنگی و
آگاهی آنها بپردازند از جدايی و يا استقلال سخن ميرانند. در آينه خود را نديدند.
ممکن است بگويد آنها از جدايی سخن نمی رانند آنها فقط می گويند آزادی مــلتها !؟
به شما هم ميهنان می گويم اگر قرار باشد هر قومی خود را ملت بنامد. آنگاه اين موضوع در سازمان ملل
بگونه ايی ديگر مورد فهم و درک است. وقتی از کشوری چند مــلت خود را معرفی کنند آنگاه
سازمان ملل می گويد ما از هر کشوری يک ملت می پذيريم اگر چند ملت هستيد پس نخست
تـــعــــيـــن مـــرز کنيد و برای هر ملت نماينده به سازمان ملل ارسال کنيد.
آنگا تازه جنگ ميان کـُـرد ها و آذری ها آغاز ميگردد. زيرا کــُرد ها به آذری ها ميگويند شما
بايد از آذربـايــجان غربی بيرون برويد زيرا سه چهارم آذربايجان غربی کـُرد هستند.
به ما هم که ميگويند فارس شوونيزم و نژاد پرست! آنها نمی دانند که ما حتی مــلت
فارس هم نداريم. ما تنها يک استان بنام استان فارس داريم.
زبان ما نيز آن زبانی نيست که روزگاری آذزی و کـُرد و...به زبان پهلوی سخن ميراندند.
اگر ما پارس ميگوييم و يا جهان بما پرژين يا پرسين می گويد تنها بخاطر نام پارسائيان است که
پارسا از به زبان عربی امروز عبادت و زهد تقوا معنی ميدهد.
در 1200 سال اخير چه کسانی بر ايران حکم راندند؟ آيا جز عربها و ترکهای قاجار و اجانب بودند؟
جز غارت ايران کاری نکردند . البته بجز خاندان پهلوی که جز آبادانی ايران کاری نکردند.

من نمی دانم دوستان از کدام ستم قومی سخن ميرانند. اگر خامنه ايی را که می گوييد او يک
آذری تبار است از خلخالی .موسوی تبريزی موسوی اردبيلی و...
يا مثلاً ياسين اهوازی در پاريس به آقای مناش امير خبرنگار راديو اسرائيل گفت. ما هيگونه
حق و حقوق نداريم و در ادارا ت دولتی راه نداريم!! ايشان آنقدر بيسواد هستند که نمی دانند
شمخانی که خود عرب است و مدتی هم وزير دفاع بود و هم اکنون دارای مقامی در دستگاه همان
رژيمی است که بر ايشان ستم ملی می کند. قرآن عربی که در ايران هم حکومت ميکند ديگر
چه ميخواستيد؟
شما خود گواه هستيد چه کسانی با چه درجه آگاهی ملت خود را نمايندگی می کنند.!
در يک ايران پيشرفته و دمکرات معلوم است که بايد به همه ايرانيان به حقوق مساوی نگريست.
حتی به مردهای مردسالار نيز بايد تفهيم که اين حقوق (داد) مربوط به آزادی زنان نيز ميشود.
زيرا کسانيکه که خود را نماينده به اصطلاح ملت خود ميدانند نمی دانند که آن مردمشان چگونه
به مسئله آزادی زن می نگرند. هنوز در ميان آنها بحث ناموس و قتل ناموسی مطرح است.
پس ديديم که چرا آنها آگاهانه با واژه مــلتها وارد ميدان می شوند. اين يعنی تجزيه.
بسيارخب.
اينگونه حرفها و حرکتها از چهارگوشه ايران 100% نمی تواند پيامد خوبی برای ايران داشته باشد.
اين حرکتها می تواند فقط زمان رضا شاه را تکرار کند.
وقتی رضا شاه به قدرت رسيده بود عربها از جنوب کردها از غرب و..خلاصه از گوشه های مختلف ايران به آشوب پرداختند و رضا شاه مجبور شد بخاطر تماميت ارضی ايران اين شورشيان
مزد بگير از برون مرز را بر سر جايشان بنشاند.
اين مورد می تواند درس خوبی برای آقای شاهزاده رضا پهلوی نيز باشد که فريب برخی از دستياران
خود را نخورد و خود را بيشتر آلوده نکند.
ايشان بايد بدانند بقول شاعر گر ميان ره يارم نـيـی، سربارم چرايی.
امروز دوباره ايران آن تاريخ را تکرار ميکند واگر تکرار کند ما نياز به يک رضا شاه ديگر داريم.
اين را همه ايرانيها می طلبند.
ما خواهان تجزيه نيستيم. ما آزادی را برای همه قومهای ايرانی می خواهيم که ايران به همه آنها به
تناسب تعلق دارد. به يک زندگی به صلح و صفا در کنار هم می انديشيم. زن و مرد با حقوق مساوی
در کنار هم و دوشادوش برای ساختن ايرانی بزرگ و صنعتی ودمکرات.
افسوس بسياری از دوستان خارج نشين متوجه امر ساده امور بين المللی نيز نمی شوند.
بسياری آگاهانه يا برای پول و قدرت دست به اينکارها ميزنند.
وطن و ميهن هميشه يک واژه بيگانه و نامفهوم برايشان بود که ايران مارا به اين روز سياه انداختند
و امروز همه در کشورهای غربی پناهنده شده اند و هنوز انديشه پوسيده خود را به شيوه ديگر و با نام
ديگر و حرب ديگر دنبال ميکنند بی آنکه کوچکترين عرق شرمی بر پيشانی آنها ببنيد.
بی آنکه کوچکترين شرمی از آن ايرانی درمانده در ايران که زندگی اش به تباهی کشيده شده است،
داشته باشند.
من اين را برای روشن شدن نسل جوان و تشنه به دنبال واقعيت ميگويم. در مقاله های خود تند خواهم بود. زيرا زمان لفافه بازی و دورو بودن با مردم ميهن ما گذشته است.
خود را جای آنکسی بگذاريد که در آن جهنم زندگی ميکند. آيا از خود پرسيده ايد اگر موفق نمی شديد
به خارج از کشور بگريزيد و در ايران می مانديد آنگاه چه حالی داشتيد؟
من امروز به موضع گيری درست و بجای حزب مشروطه ايران به موضع فتنه برانگيز فدراليزم و
بحث ملتها آفرين ميگويم. هر حزب ميتواند فراز نشيب داشته باشد.
مهم آنست که هر حزب و سازمانی در راه درست گام بردارد.
در اينجا انتقاد من بيشتر از آقای شهريار آهی است. ايشان بجای آنکه نيروهای پراکنده طيف مشروطه
را بيشتر متحد کند شاهزاده را به برلين و يا شهر ديگر می برد و به چند برگ سوخته لقب اپوزيسيون
ميدهد و برای اتحاد آنها سرگرم است.
من احترام همه دوستان را دارم ولی بموقع از همه انتقاد ميکنم. من خيلی وقت پيش برای اتحاد نيروهای خودی و گردهمايی آنها بارها به ايشان گوشزد کردم ولی گويا ايشان سخت غرق در پيشبرد
رويای افکار درون خود است. اينگونه روياها به قيمت پراکنده شدن نيروها انجاميد.
هر کسی بايد روزی کيفر کار خود را ببنيد.
همانگونه که به ايشان انتقاد کردم به آقای همايون نيز در طی مقاله ايی نوشتم که من مثل ديگران
در حزب در کنار آخوندها با آمريکا نمی جنگم.
درد من آنستکه چرا راه به اين ساده گی و آشکار را نمی بينيم. آيا گزينش را درست سياسی
اينقدر برای شما سخت است؟
فقط انتقاد نيست. همانگونه که گفته شد. اکنون از آقای همايون برای رد مسئله فدراليزم سپاسگذارم.
آزادی و قوانين ايالتی و ولايات بهتر جايگزين فدراليزم ميشود و خطر تجزيه هم وجود ندارد.
ما هر چه خود و نيروهای خودمان را( که منظور همان ميهن پرستان و ايران دوستان است)
يکپارچه تر کنيم مردم بيشتر از داخل متحدتر و اميدوارتر ميشود و بيشتر به نيروی اپوزيسيون ملی
می پيوندند.
اگر آقايان و دوستان و همرزمان اين مسائل ريز و درشت مهم را ناديده بگيرند آنگاه ممکن است
ديگر خيلی دير شده باشد.
برخی دوستان مقاله می نويسند که فلان شخص مانع اتحاد نيروها اپوزيسيون(در پاريس) می شود.!
به آنها بايد گفت آيا شما آنها را براستی نمايندگان مردم ميدانيد؟
آن که از ياسين اهوازی گــاف گنده داد. آنهم که از هم ميهنان کـُرد در جلسه که در پايان شلوغ کردند
و گفتند ما اصلاً رای اکثريت جمع حاضر را قبول نداريم.
اين بار کج خواه ناخواه به سر منزل نمی رسيد و نخواهد رسيد. دمکراسی يک پروسه طولانی است.
آنهم برای ايرانيان که فعلاً فاصله آنها بيشتر است. حرف آخر را در درون ايران خواهند زد نه
کسانيکه خود را به دروغ نمايندگان مردم و يا قوم خود ميدانند. اين رای گيری را از کجا آورده اند
که چند درصد مردم آنها را به نمايندگی برگزيده اند؟
نبود اين امر خود زيرپا گذاشتن اصول اوليه دمکراسی است. تنها و تنها بايد تلاش برای سرنگونی
رژيم اسلامی ايران باشد نه آنکه آنجا بشينند و در مورد حقوق خلقها حرف بزنند!!
گويا آقايان رژيم آخوندی را سرنگون کرده اند و حالا به حقوق خلقها پرداخته اند. ...در خواب بيند
پنبه دانه گه لـُپ لـُپ خورد و گه دانه دانه.
دوستان ابتدا خودسازی کنيد و مردم خود را خوب بشناسيد و سپس موقعيت خود را جامعه و پيرامون
خود بسنجيد. هر کسی آزاد است هر چه ميخواهد بنويسد و يا بگويد.
ولی زمان و آزموده را دوباره آزمايش نکنيد.
با اينکار آزادی و دمکراسی را گرانتر ، خونبارتر و ديرتر بدست خواهيم آورد. ما يک ايران داريم
برای هر ايرانی .
پاينده ايران با فرهنگ باستانی آن. جعفرزاده 17 سپتامبر 2007 برابر با 27 شهريور