20. August 2017

ننگ بر دمکراسی که ارتجاع فرزند ناخلف آن است.

ننگ بر دمکراسی که ارتجاع فرزند ناخلف آن است.
کدام بخش اپوزیسیون نادان است و راه رهایی ایرانیان چیست؟
همین گمانه زنی های ایرانیها و شک دار بودنشان و اعتماد به بخشی از اهریمن ایرانیها را به ناکجا آباد کشاند. روزی برخیها می گفتند آخوندها انگلیسی هستند کسی باور نمی کرد میگفتند خمینی اصلا ایرانی نیست آنها سیک هندی هستند آن روشنفکران مزد بگیر اجبنی هم به ریش آن عده میهن پرست می خندید. امروز ایرانیها گرفتار همان اهریمن یا شیطانی هستند که باور نداشتند اهریمن باشد. 
آن دسته از مارکسیست ها که می گفتند مذهب افیون توده هاست ولی با همان افیون دمساز شدند و در رکاب آن افیونها بر ضد طبقه روشنفکر جامعه و زنان ضد حجاب گام برداشتند خود در سیاهچالهای آن اهریمن گرفتار امدند.
اروپایی ها نیز باور نداشتند که فاشیزم اینبار زیر لوای مذهب برای شکار تمدن اروپا آمده نه هیتلر که امروز شاهد بمبگذاری و رفتن با کامیون در میان جمعیت هستند و این آغاز یک پایان برای اروپاست. آری .
اکنون باز بروید روزه شک دار بگیرید و ادای روشنفکران را درآورید و باور نکنید که مذهبیون ریاکار مرتجع برای حفظ سوخت رسانی جامعه دمکراسی غربی گماشته شده اند.. 
افسوس از این جامعه بیمار. آری .
این بار اهریمن با نقاب دمکراسی مدرن آمده فعلا کسی متوجه بوی متعن و گندیده دمکراسی نمی شود. آن دمکراسی که خمینی را آورد آن دمکراسی که میان همان مهره های مرتجع گماشته خود جنگ براه می اندازد تا سالهای متمادی بی دردسر نفت ثروت منطقه را غارت کند، نمی گذارد من و تو یکی شویم و با ارتجاع بجنگیم.
همین اهریمنان در نقاب دمکراسی میان آن دسته از اپوزیسیون واقعی نیز جدایی و تفرقه می اندازند تا امنیت ارتجاع حاکم حفظ شود. 
ما فراری از ارتجاع هستیم غافل از آنکه این ارتجاع متعفن زاییده همان دمکراسی خوش بوی غرب است. کشور من شده فاضلاب کارخانه دمکراسی غرب. زیرا سوخت اولیه دمکراسی برای رانش موتور دمکراسی از ثروت کشور من فراهم میشود.
آری هنوز خیلی ها متوجه بوی تفعن واقعی دمکراسی غرب نشده اند. شاید تا پایان عمر خود متوجه نشوند و باز نسل دیگر در جهل نادانی زیست کند و ایران ما که جز یکی از آن مناطق تهیه سوخت دمکراسی غرب است روزی به کشور بی مصرف و تخلیه شده بی اب علف تبدیل شود. 
من سالهای متمادی با ذره ذره وجودم همراه با سند مدرک در کوران مبارزه با آن ارتجاع حاکم بر کشور پیکار نمودم.
به همه نقاط ضعف نیروهای ضد واپسگرا یا مرتجع چیره هستم. شاید بسیاری از من بپرسند چاره و راهکار چیست.
چاره این است باز جمله چندین سال پیش خود را که تجربه و سفید کردن موهای خود بدست آوردم تکرار کنم.
اگر ماموریت جهان دمکراسی غرب را که بدست همان کارتل های غول پیکر اداره میشود توسط نیروی های ملی آن کشور به پیش نرود جهان دمکراسی غرب آن طیف را چه شاه باشد چه مصدق یا هر کس دیگر فوری برکنار کرده و همان ماموریت را به بخش مرتجع حاکم بر جامعه محول میکند که سرگذشت ایران ما تا به امروز چیزی جز این نبود.
تنها راه و گزینه ما بعنوان نمایندگان ملی مردمی ایجاد فضای امن و همکاری برای سرمایه کارتلهای حاکم بر جهان است.
همان کاری که کره جنوبی کرد همان کاری که ژاپن آلمان نمودند. کشورهایی که زیر بمب های متفقین حاکم نابود شدند ولی با همکاری با آنها و شرایط سخت کاپیتولاسیون کمر خم کردند و امروز به اوج قله رسیدند.
ولی ملی گرایان کله شق ایرانی که آلوده به ویروس مذهب هستند این امکان رشد را از قشر میهن پرست و اینتولکتوئل جامعه می گیرد.
جامعه ایرانی به دلیل عدم هماهنگی و نبود یکنواختی روشنفکری و بیشتر بودن قشر مذهبی بیسواد بر قشر فهمیده جامعه سبب میشود کل جامعه راحت مورد بازیچه اهریمنان حاکم زیر نقاب دمکراسی شود.
همین امر سبب افسردگی قشر درس خوانده و روشنفکر جامعه میشود که یا به فرار مغزها تبدیل می شوند یا به خدمت اهریمنان حاکم درایند که فردا همان نیز بر این جامعه فلکزده ناهمگون حکومت کنند.
یک عده جوان های نادان و تازه به دوران رسیده بی آنکه شناختی از جهان بینی واقعی داشته باشند فریاد بر می آورند که چرا شاهزاده یا کس دیگر کاری نمیکند که ایران را آزاد کند. 
بحال این عده که بدتر از قشر عقب مانده آلوده به مذهب هستند نیز باید تاسف خورد. زیرا این قشر همان نیرویی است اهریمنان خواهان آن هستند . این قشر گمراه و نادان اگرچه با نیت پاک هستند ولی ناخواسته ابزاری می شوند جهت فرسایش نیروهای مخالف جمهوری اسلامی یا به اصطلاح اپوزیسیون. 
ساختار امروز جهان ما مانند مهره های شطرنج جرکت اجباری و گاهی آچمزی دارد. از آنجایی که ما جامعه یکدست و همگون یکپارچه روشنفکر نداریم بنابراین باید همراه با جریان اجباری قید شده در بالا حرکت کنیم.
حتی اگر کسانی از نظر و گفتار من ناخشنود باشند دردی را دوا نمی کند. من اگر خورشید را انکار کنم ذره ایی تغییر در وجود و هستی خورشید ندارد.
امیدوارم نیروهای دلسوز ایران پی به واقعیت جریان ببرند و در جهت درست گام بردارند.
به امید ایرانی آباد و بزرگ. ایرانی که مانند شنگن اروپا از تاجیکستان افغانستان و کردستان بدون مرز باشد و همه با هم شاد در کنار
همان اهریمنان حاکم بر جهان زندگی کنیم.
شاید به این جمله آخر من بخندی و یا متوجه آن نشده باشی. ولی جمله من در یک تابلو خلاصه میشود. آن تابلو نشان داروخانه است که مار را که دارای زهر کشنده است اما نشان تندرستی در بالای داروخانه ها سوار کردند.
اگر درست از زهر مار بهره بگیریم میتوانیم از آن در جهت تندرستی بکار ببریم و زندگی دوستانه در کنار مار داشته باشیم
این جمله پایانی من همیشه یادتان باشد و آنرا برای آینده ایران بکار ببرید. این تنها راه رهایی ماست
نیک جعفرزاده