20. Oktober 2010

ایران باید اتمی بشود یا نه؟



ایران باید اتمی بشود یا نه؟
آیا جمهوری اسلامی اقتدار دارد؟ چه هنگام سرنگون میشود؟

کاربرد جمهوری اسلامی چیست؟



تخم و بنای جمهوری اسلامی در گوادالوپ بنیان گذاشته شد.

انقلاب اسلامی که بعدا به نظام جمهوری اسلامی تبدیل شد، هدایت شده و میشود.

انقلاب هم فرزندان تنی و هم ناتنی خود را بلعید. فرزندان تنی انقلاب از بهشتی هفتادوتن گرفته

تا سایر شخصیتهای انقلاب و از فرزندان ناتنی چپ ها و مجاهدین خلق به کیفر خود رسیدند.

پس از جنگ فرسایشی صدام نیز بعنوان فرزند ناخلف غرب به انتهای بازی سیاسی خود

نزدیک شده بود. (هدف اصلی جنگ بزانو در آوردن شوروی کمونیستی بود)

تعادل و توازن سیاسی نظامی منطقه بهم ریخته بود. منتهی به صدام فرزند ناخلف آخرین

ماموریت را داده بودند بخاطر پذیرش همان ماموریت مهم صدام بود که آمریکا در یورش

اول خود به عراق از عراق بیرون آمد و پس از یورش نظامی صدام به کویت بود که

عزرائیل (آمریکا) برای گرفتن جان صدام به عراق یورش برد.

بهرحال پس از آنکه ماشین نظامی عراق از هم پاشید ایران توانست موقعیت نظامی برتر

در خاورمیانه باشد.

از اینجا به بعد هدایت جمهوری اسلامی بسیار سخت تر شده و میشود.

زیرا هم غرب و هم شرق فشار مضاعفی را وارد می آورند تا در هیئت حاکمه ایران

نفوذ کنند. بویژه روسها. در میان غرب هم عقاید متضاد هست.

چند دسته وگروه بودن هئیت حاکمه ایران و درگیری میان آنها خود حکایت از درگیری

میان قدرتهای نه تنها شرق و غرب بلکه درگیری میان خود قدرتهای غربی بر سر ایران

را نشان می دهد.

آن چیز که اهمیت رژیم ایران و کشور ایران را در منطقه بالا می برد همانا کاربرد

ایران در منطقه و جهان است.

در واقع همین جنگ فرسایشی ایران و عراق بود سبب شد کشور شوروی با صورت

به زمین بخورد. کشوری که با اقتصاد پایاپای یا کومیکوم روزگار میگذراند و صنعت

خاصی نداشت. بیشتر درآمد اصلی آن درآمد حاصله از نفت بود.

ناخودآگاه در دامی افتاد که مرگ آینده سیستم شورا ها را نوید می داد.

روس ها چون از درآمد فروش اسلحه به عراق سود می بردند نتیجه ادامه جنگ فرسایشی

را نمی دانستند که روزی نفت به شش 6 دلار هم خواهد رسید.

در اواخر جنگ تازه صدام به غرب روی آورده بود. در واقع روسها نه فروش اسلحه داشتند

و نه فروش نفت به بازار آزاد. اینجا بود که صدای شکستن کمر اقتصاد شوراها بگوش

میرسید و آنها را به پرستوریکای گورباچف وادار ساخت.

این بزرگترین فراورده جنگ ایران و عراق برای غرب بود. وگرنه غرب در بازی شطرنج

هیچگاه به نابودی مهره بزرگی چون شاه دست نمی زد.

شاه حاضر به این بازی خطرناک نبود. در واقع این خمینی نبود که به ایران آمد و حکومت

کرد. لیبرالهای وابسته به سرکردگی ابراهیم یزدی و مهدی بازرگان این انقلاب را بدستور

غرب هدایت کردند. آنچیزی که برای غرب غیر منتظره بود همکاری رفسنجانی با

غرب بود که پس از آن ترورها(دفتر ریاست جمهوری و دفتر حزب ) شتاب بیشتری

گرفت تا اینکه به مک فارلین و الیور نورث ختم شد.

آیا روس ها پس از فروپاشی کمونیست و بلوک شرق تلاش در نفوذ به هیئت حاکمه

ایران نمودند؟ باید گفت بله اینکار از طریق احزاب چپ که پیشتر بعنوان افسر

ارتش و حتی آخوند در بدنه این نظام نفوذ دادند، صورت پذیرفت.

تا جایی که من می دانم توده ایی ها حتی آخوند نیز تربیت کردند. نظامی و نویسنده

را در بدنه نظام باقی گذاردند.

اما همیشه طبق ذات آشنای سیاست، وقتی غرب و شرق با هم دور یک میز

می نشینند و بر سر منافع سودمند مشترک متـفـق النظر میشوند یعنی به افراد

و مهره خودی خیانت می کنند و آنها را قربانی می کنند.

حال ببینیم در زمان کنونی غرب چه انتظاری از ایران دارد.

دوستان باید این موضوع را بپذیرند که ایران بعنوان ابزاری نیرومند برای تغییر

زیر بنایی و جغرافیای سیاسی منطقه مورد بهره برداری قرار میگیرد.

عراق پس از صدام نیز به دنبال آن نقشه هایی میرود که باید برود.

فعلا به نقش ایران می پردازیم.

ایران پس از جنگ در صدد برآمد نقش رهبری جهان شیعه را نه در حرف

بلکه در عمل به اجرا گذارد.

ماموریت بعدی آخوندها و ایران در ترکیه و لبنان است.

ترکیه پس از بی قدرت شدن ارتش در واقع هئیت حاکمه را با حمایت مردمی

بدست مذهبی ها سپرد. ترکیه در واقع در سراشیبی اسلامی قرار گرفته است.

احساس استقلال سیاسی به رهبران مذهبی آنها دست داده که داستان مفصلی دارد.

باز برگردیم به ایرانی ها.

اگر هنوز هم جایگزین بعدی آخوندها قول همکاری با غرب را ندهد این ماموریت

تغییر زیر ساختاری خاورمیانه طبق معمول به آخوندها سپرده میشود.

جامعه ایی که بخش بزرگ آن ناآگاه و خرافی و آلوده باشد نمی تواند حضور فعال و

آگاه در تعیین سرنوشت خود داشته باشد.

ممکن است مردم حتی به خیابان نیز بریزند ولی به خیابان ریختند دلیل بر آگاهی و

شناخت مردم به مسائل سیاسی روز و حقوق حقه آنها نیست.

اگر غرب اهداف بلند مدت خود را مهم بداند و تغییر چهره سیاسی و جغرافیایی

منطقه را الزامی بداند نیاز آنها به رژیم جمهوری اسلامی نیز حتمی خواهد بود.

همانگونه که از اول انقلاب بنای رژیم آخوندی بر پایه مرگ بر آمریکا پایگذاری شد و

در پشت این شعار همیشه جمهوری اسلامی حمایت شد. با آنکه جمهوری اسلامی

چندین بار به مرحله سرنگونی رسید ولی دوباره این رژیم را بر پای چلاقش استوار

کردند.

آن چیزی که هئیت حاکمه آخوندها را به روسها نزدیک نمود رفتار دوگانه انگلیسی ها

بود. در جریان آشوبهای 18 تیر رفت و آمدهای بسیاری از آخوندها به انگلیس

صورت گرفت که در تاریخ و در نوع خود کم سابقه بود.

همین مسئله آخوندها را به فکر چاره انداخت. زیرا در جریان جنگ آمریکا با عراق

خود آمریکایی ها نیز مانند آخوندها از رفتار کج دار و مریز انگلیس گیج شده بودند.

مسئله اتمی شدن ایران.

اتم ایران و غنی سازی با چراغ سبز غرب پا گرفت. گزارشها از ترانسپورت در

غرب خیلی از اسناد دیگر این موضوع را تایید می کند که غرب خواهان

اتمی شدن ایران است.

چه چیزی از این بابت بسود غرب خواهد شد؟ این موضوع اتمی شدن ایران یک تیر

با چندین نشان مختلف است.

اقتدار ایران نخست وحشت عجیبی به جان کشورهای عربی حوزه خلیج فارس خواهد انداخت.

پس بازار اسلحه اینجا تامین است.

اتمی شدن ایران در واقع بسود اسراییل شد. زیرا اسراییل سالها در جهان پنهان گام برمیداشت.

اکنون برای همگان جا افتاده که اسراییل یک کشور اتمی است و برای دفاع از خود نیز نیاز

به اتمی بودن اسراییل می باشد.

البته موضوع بسیار مهم تر از آن تروریست منطقه بویژه حماس و حزب الله بهانه بسیار

خوبی برای اسراییل بودند که زمین به کشوری ندهد.

هر کسی در جهت خلاف این خواسته عمل کند محو خواهد شد خواه اسحاق رابین باشد

خواه عرفات یا هر موجود دیگری.

سخنان من هم ضدیت با اسراییل نیست بلکه من خواهان دوستی با اسراییل در حکومت

آینده ایران هستم. منتهی بحث اینجاست چرا درب را بروی آخوندها بسته اید و از پنجراه

با انها لاس می زنید.

بر اساس همان سیاست انقلاب . ظاهرا بگو مرگ بر آمریکا ولی در واقع همین چندی

پیش بود که شرکت هالیبرتون به رهبری دیک چینی معاون جورج بوش معامله نفتی

با آخوندها می کرد. دزد چه می خواهد؟ بازار آشفته.

آری . به جمهوری اسلامی اقتدار داده شد. همانگونه که به صدام و طالبان داده شد.

همه این مهره ها ابزار و وسیله هستند برای رسیدن به هدف.

من با ویران کردن ایران بنام اتمی شدن مخالف هستم. زیرا ایران اتمی با رژیمی دیگر

می تواند متحد غرب و عضو ناتو هم بشود.

ایرانیان نباید به غرب این اجازه را بدهند که موضوع صدام تکرار شود.

به صدام گفتند کویت را بگیر چون قبلا خاک عراق بوده. با یک تیر دو نشان زدند.

کویت با آن همه ثروت انباشته در غرب به آمریکا و شرکتهای غربی بدهکار شد.

و به بهانه دفاع از کویت به عراق حمله بردند.

ممکن است بخاطر اسلامی شدن رژیم کشورهایی مثل لبنان و ترکیه به آخوندها نیاز باشد.

اگر چنین باشد، جمهوری اسلامی مدتی دیگر مهمان همگان خواهد بود.

تازه اگر جنگ خلیج فارس به آن افزون نگردد. زیرا بخاطر سه جزیره و نام خلیج عربی

هم ممکن است آشوبی دیگر مانند عراق و کویت تکرار گردد.

اقتدار جمهوری اسلامی و نیاز غرب به جمهوری اسلامی سبب شد که غرب سراسیمه با

فرستادن بموقع نرم افزار رایانه ایی جنبش سرنگونی را در نطفه خفه کند.

واقعیت امر اینست که مردم ایران با چنین رفتاری اعتماد خود را به غرب و آمریکا نیز

از دست داده اند. به مردم از طریق رسانه خود گفتید که عامل فساد و حمایت از خامنه ایی

روسها و چینی ها هستند. مردم در خیابان شعار مرگ بر چین و روسیه دادند، ولی

از پشت توسط شرکتهای غربی خنجر خوردند.

در خود غرب هم دچار دوگانگی شده اند. برخی خواهان برکناری جمهوری اسلامی

هستند و برخی ها خواهان ادامه حیات کانون شر و فتنه هستند.

زیرا با ادامه حیات آخوندها سود بیشتری به آنها خواهد رسید.

برای آنکه در میان قدرتهای غربی اتحاد و اتفاقی بوجود آید باید رژیم بعدی ایران

دنباله طرح را عهدار شود بشرط آنکه مردم ایران در رفاه و آسایش باشند.

وگرنه این چرخه ادامه خواهد داشت.

این رفتار دوگانه غرب زیر نام گفتگوی تمدنها، زیر نام گفتگوی اتمی، زیر نام

حقوق بشر، زیر نام تحریم ها وووو در نهایت یک غرب بی آبرو و بی شرم

برجای خواهد گذاشت که مردم بگویند صد رحمت به چین و روسیه.

غرب برای یکچهره بودن و قاطع برخورد کردن وقت زیادی ندارد.

اگر می خواهد به دنباله طرحهای خود ادامه دهد ترکیه و لبنان اسلامی ...وو

باید پیه خیلی چیزها را به تن خود بمالد.

ما به غربی ها پشنهاد بهتری می دهیم. یک ایران مقتدرو متحد غرب که در آن واحد

سه برادر تاجیکستان افغانستان و ایران را در یک کشور گنجانده است، کاربرد بهتری

دارد. کردستان متحد نیز هیچگاه بزیان ایران نخواهد بود زیرا آنها همیشه برادران ما

و فرزندان کوروش و زرتشت بودند.

ما دقیقا از اهداف بلند مدت غرب با خبریم. بنابراین ما با مردم خود رو راست.

در پایان بگویم که ما در جهان زشتی زیست می کنیم. انسانها و کشورها زیر لوای

دموکراسی غارت میشوند. هم انسان و هم طبیعت همه قربانی آزمندی کارتلها و تراستها

شده اند.

زندگی ما و کشور ما باید له شود تا موتور دموکراسی در غرب بحرکت درآید.

جالب اینجاست همه بنام خدا و دین اینکار را می کنند.

جورج بوش اعتقاد راسخ به خدا و مسحیت داشت. یکی بنام اسلام یکی بنام دین دیگر

جهان را به لبه پرتگاه کشانده اند. ما بهر حال بگونه ایی باید در همین جهان زشت زیست کنیم.

از من نخواهید که من یک انسان دموکرات باشم. زیرا حالم از دموکراسی بهم می خورد.

بوی تعفن دموکراسی خیلی وقت بلند شده است منتهی آنرا بزک کرده و عطر آگین میکنند

تا جایی که راه دارد لاشه آنرا بحرکت درمی آورند.

آموزگار و راهنمای من کوروش است که استثنای تاریخ بشری بوده. نه دموکراسی غربی

که یک برگ سفید و غیر ننگین در تاریخ آن نمی یابید.

من واقعیت تاریخ را درج کردم. حتی اگر به مزاق خیلی ها خوش نیاید. با پوزش

نیک جعفرزاده 20 اکتبر 2010 برابر با 28 مهر 7031




2. September 2010

حزب مشروطه وجود خارجی ندارد.

حزب مشروطه وجود خارجی ندارد.

سالها پیش آقای داریوش همایون تلاش نمود حزبی را تاسیس کند و اهداف خود را که نشعت گرفته از جای

دیگری است،پیش برده و ابتدا به نام پادشاهی آغاز نمود سپس روح پادشاهی را ازجسم

مشروطیت بیرون کشیدن هدف نهایی آن میباشد.

وی ابتدا از واژه مشروطه آغاز نمود ودر تمام نشست های خود می گفت مشروطه واژه ایی است فرانسوی

و از مشوطه می آید و ربطی مشروطه بودن به پادشاهی ندارد.

آقای همایون با این سفسطه کار خود را آغاز نمود و نیروهای پادشاهی متشکل و آماده را از آن خود نمود.

حتی فشار زیادی به سازمانهای پراکنده پادشاهی آورد که سازمان خود را منحل کنند و به وی بپیوندد که

آقای بیشترشان نپذیرفتند و به راه خود ادامه دادند.

در این سالها نیروها و اعضاء منتقد درون حزب را از یا صحنه کنار زد یا بیشترشان خود کنار کشیدند.

داریوش همایون سپس اندک اندک با حرکت آرام ولی پیوسته تلاش نمود زمزمه لیبرالیسم را

به سر زبانها اندازد. این حرکت را به بهانه اینکه پادشاهی به تنهایی در ایران شانس ندارد و

باید پادشاهی از درب لیبرالیزم وارد شود، به پیش برد.

در کنگره هشتم رسما تیر خلاص را بر پیکر حزب مشروطه وارد نمود.

اکنون حزب لیبرال دمکرات ایران باید خطاب شود.

بی جهت نیست که بسیاری حزب مشروطه را حزب شخصی داریوش همایون می دانند.

بخوبی دیدیم که واژه مشروطه را ابتدا به بازی گرفت و سپس پادشاهی را از حزب جدا نمود.

مانند شیر بی یال و دم. حزب مشروطه شباهت به همه چیز دارد بجز شکل و فرم پادشاهی.

در زمانی خود آقای همایون می گفت که ما از ایران هیچ آمار رسمی از هیچ چیز نداریم.

جالب است که وقتی کسی آمار از جامعه ایران ندارد از کجا می داند که پادشاهی

شانسی یا پذیرشی میان مردم ندارد؟

با آنکه همگان شاهد هستند چگونه نام و افکار کوروش بزرگ میان جوانان فراگیر شده است.

همگان شاهد هستند که بیشتر جوانان ایران از هر قشری نمای فروهر را بر گردن می آویزند.

هنگامیکه ما ناظر افزایش روز افزون افکار واندیشه ایران باستان با اندیشه پادشاهی کهن

آن هستیم، آقای همایون از کدام لیبرالیزم سخن می گوید از کدام مشروطه بی پادشاهی

سخن می گوید؟

چرا آقای همایون از واژه آشنای پارلمانی پادشاهی عدول کرده به لیبرالیزم اصرار

دارد؟

پرسش اینجاست که چـرا آقای داریوش همایون یک شتاب بیدرنگ و بی وقفه دارد؟

آنهم با آن کهولت سنی بالا !؟ چه ماموریتی را می خواهد به پایان برساند؟

اگر قرار به تاسیس حزب لیبرال دموکرات بود می توانست از آغاز با چنین نامی یک

حزب تاسیس کند. چرا از درون طیف پادشاهی چنین کاری را نمود؟

آنهم به قیمت شکاف میان طیف پادشاهی؟

این درست ما را به یاد احزاب چپ می اندازد که نفرات و نیروهایی از غرب بدرون آنها

نفوذ می کردند و وقتی به سِمـَت های بالا میرسیدند در حزب انشعاب براه می انداختند.

تمامی نیروهای پادشاهی بهانه آقای داریوش همایون را نمی پذیرند.

زیرا وقتی ما می گوییم پادشاهی پارلمانی یعنی خودبخود همه چیز در آن نهفته است.

آقای همایون از این واژه دیرباز آشنا جدیداً واژه ایی کشف نموده و نام آنرا

لیبرال دموکراسی نامیده است.

وقتی ما می گوییم پارلمانی یعنی نمایندگان مردم حق نظر دارند. یعنی جمهوریت نیز

در پادشاهی نهفته است همانگونه که در تمامی کشورهای مدرن جهان از ژاپن، انگلستان

کانادا سوئد استرالیا نروژ اسپانیا و.... نهفته است.

آیا در کشورهای نام برده که به شیوه پارلمانی پادشاهی اداره میشوند، لیبرالیزم

نهفته نیست؟ مردم به انتخابات نخست وزیری و نمایندگان پارلمانشان نمی روند؟

پس شما آقای داریوش همایون چیز نوینی را ارائه می دهید؟

هدف از اینکار چیست؟ بازی با واژه های مترادف چه هدفی را دنبال میکند.

جنابعالی به هیچ عنوان و تحت هیچ نامی نمی توانید تاریخ

مشروطیت ایران را بنام خود کنید یا خودتان را پرچمدار مشروطیت ایران بنامید.

آیا گمان می کنید که در تاریخ ایران ثبت خواهد شد که آری پس از ستار خان و قیام

مشروطه نام شما بعنوان یک تجدد گرا در مشروطه ثبت خواهد شد؟

مطمئن باشید عکس این قضیه نصیب شما خواهد شد.

رفتار انسان نشان می دهد که آیا کسی به آیین کهن پادشاهی ایران ایمان دارد یا خیر؟

وقتی یک فرد سیاسی نتواند با نیروی های خودی کنار بیاید و سازمانهای دیگر را سلطنت

طلب تندرو قلمداد کند و طیف خود را برتر بداند خود بزرگترین اشتباه است.

در صورتیکه همگان می دانند سلطنت به معنای حاکمیت یک فرد در میان هیچکدام از

سازمانهای پراکنده پادشاهی وجود ندارد.

احزاب دیگر با چنین انگ و وصله زدنها تنها قصد پیشبرد اهداف خود را در بازار

مکاره سیاست دارند.

نام پادشاهی ایران با نام کوروش عجین شده و جزء هویت و شناسنامه ملی ما

ایرانیان شده است. جهان نیز به آن سرفراز است.

ما از پادشاهی بعنوان نمادی که حافظ تاریخ کهن ایرانیان است یاد می کنیم.

وقتی آقای همایون می گوید وقتی آمریکا حمله کند ما در کنار جمهوری اسلامی

با آمریکا و اسراییل می جنگیم. چند پرسش اینجا نهفته است.

این ما که آقای همایون می گوید کیست؟ خودش و چندین بازنشسته می خواهند از مرز

هوایی وارد ایران شوند و در کنار حزب الله بجنگند؟

چنان می گوید ما گویا فرمانده چند لشکر است یا رهبر یک جریان بزرگ.

نام بزرگ حزب را یدک میکشید در صورتیکه هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی

سیر نزولی دارید ولی نمی خواهید واقعیت را بپذیرید.

من زیاد خرده گیری نمی کنم زیرا می دانم تف سربالا می شود.

ما هیچگاه حاضر به نشستن در کنار کسی نیستیم که دستشان بخون نداها و سهراب ها

آلوده است.

شعار کنار آخوند نشستن و با غرب جنگیدن نتیجه اش فرار از واژه سرنگونی است.

طیف شما حاضر شد پشت خاتمی بایستد و در انتخابات شرکت کند ولی واژه سرنگونی

را بزبان نیاورد.

با ترساندن مردم از تجزیه ایران و جنگ مردم را بیشتر به دامان آخوندها سوق دادید.

هر کس در خارج خود را نماینده مردم ایران می داند غافل از آنکه مردم درون ایران

هیچگاه خواهان تجزیه نیستند.

شما چگونه ادعا می کنید که اگر جنگ بشود مردم متحد می شوند و حتی برخی ها مانند

شما در کنار آخوندها خواهند نشست. پس چگونه مردم در مقابل جنگ برای ایران بپا می خیزند

ولی در مقابل تجزیه طلبان و پاره شدن ایران بی تفاوت می مانند؟

اگر جنگی رخ دهد اولین کسی که باید تسلیم و بازنشسته سیاسی بشود شخص داریوش همایون است.

زیرا آواخر حکومت جورج بوش جنابعالی مقاله ایی نوشتید و گفتید که دیگر جنگی در کار نیست

باید به مسائل دیگر پرداخت.

شعار ترساندن مردم از تجزیه طلب ها درست مانند بازی اتمی غرب با جمهوری اسلامی هر

دو به یکجا ختم میشود و آن تحکیم مواضع جمهوری اسلامی.

این تضاد و دوگانگی در تفسیرها چیزی نیست جز پیش بردن اهداف از پیش تعیین شده.

غرب بجای فشار آوردن به جمهوری اسلامی اتم ایران را مطرح می کند.

نتیجه آنستکه مردم می گویند اتم حق مسلم ماست.

آیا غرب نمی داند درد مردم ایران چیست؟ در نشست پاریس باز می بینیم که بجای نمایندگان

واقعی مردم یک مشت تجزیه طلب بی هویت را بجای نمایندگان مردم و اقوام گنجانده و

ساپورت می کنند.

همین جنبش سبز صرف نظر از رنگش که برخاسته مردم دردمند بود مگر با کمک

نرم افزارهای غرب و سخت افزارهای شرق سرکوب نشد؟

هیچ حزب و سازمان یا گروهی در خارج نماینده مردم داخل نیست حتی حزب مشروطه که

دیگر آنهم تبدیل به حزب لیبرال دموکرات شده است.

ای کاش بجای بازی با واژها با مردم خود روراست تر بودیم.

همین عوامل سبب شده است که هیچگاه اتحاد و یکپارچگی میان طیف پادشاهی

ایجاد نشود چه رسد به اپوزیسیون.

هر حزب باید در فردای ایران آزاد با نمایندگان مردم اعلام موجودیت کند.

اگر مشروطیت ایران با آنکه تاریخ صد ساله دارد ولی باز به نتیجه نرسید تنها

یک دلیل داشت و آن همانا ترس کارتلها از بیداری مردم بود.

ابزار آن چیزی نبود جز فراماسیونرهایی چه در لباس روحانیت یا فـُکولی کراواتی

که می خواستند به مشروطه رنگ مشروعه بدهند و هر بارجنبش به دلایل قید

شده بالا ناکام ماند.

با آنکه فضل الله نوری بدار آویخته شد ولی پیروزی مشروطه خواهان موقتی بود.

زیرا موریانه های مشروعه مذهبی و فراماسیونها با وجود پیشرفت مدرنیته در

زمان خاندان پهلوی پایه های مشروطیت و مدرنیته را جویدند و ایران را بخاک سیاه

نشاندند و مشروعه آخوندی پیروز از میدان بدر آمد.

مذهب اسلام بزرگترین خدمت را به جهان غرب و صنایع غرب نــمــود.

به بهانه اینکه مردم ایران مذهبی هستند و دموکراسی در ایران یـک پــروسه طــولانی است و

باید کم کم به دموکراسی در ایران دست یافت، به مذهب و خرافات در ایران مجوز ادامه

حیات می دهند. همانطور که افغانستان جمهوری اسلامی شد و در عراق الله اکبر را که

صدام در میان پرچم گنجانده بود باقی گذاشتند.

غرب با جان و دل به اسلام احترام می گذارد. اگر اسلام و مذهب در ایران ریشه دارد پس

واژه سنگین لیبرال دموکراسی را در کجای ایران می خواهید پیاده کنید؟

هر جا بسود برخی ها هست می گویند ایران پیشرفت کرده و جامعه ایران قادر است

لیبرال دموکراسی را در خود پیاده کند.

در زمان دیگر که شرایط گونه دیگر اقتضا می کند می گویند ایران هنوز مذهبی است و

زمان طولانی لازم است که دموکراسی پیاده شود پس بنابراین باید

با شیخ ها یک رفرم در ایران ایجاد نمود وبه پشت خاتمی باید راه رفت و اصلاح طلب بود.

این دورو بازی ها از نخبگان جامعه سر میزند که هر کدام مدرک دکترا با خود یدک می کشند.

آیا جامعه ایران را می شناسید؟

اتفاقاً من به همه دوستان ثابت می کنم که علی رقم آنکه من با سیستم سلطنتی سنتی مخالف هستم

ولی در عمل مردم شیعه اسلامی ایران بیشتر به سلطنت خو کرده است.

زیرا مردم عادی و شیعه به خلافت پدر و پسر علی حسن و حسین تا حتی امام غایب آن

عادت کردند. اگرمذهب در ایران ریشه دارد پس خلافت، ولی فقیه، یا رهبر نیز هنوز

جایی برای زیستن دارد.

برای همین است که مردم می گویند که فلانی به میدان بیاید یا به به دنبال رهبر می گردند.

در چنین جوامعی حتی سیاسیون آن نیز دنبال رهبر میگردند.

چه از مجاهدین خلق گرفته چه از چپ دیکتاتوری پرولتاریا گرفته چه از حزب

سابق مشروطه یا به اصطلاح امروز لیبرال دموکرات نیز رهبری مانند شما دارد.

بقیه چیزی جز شعار و خود فریبی نیست.

ما با جامعه ایران سروکار داریم که با سایر جوامعه متفاوت است. حتی روشنفکری

در جامعه یکسان نیست. از تهران وارد شهرستان دیگر میشوید تفاوت آشکار نیز

محسوس است. از یکسو دانشجو روشنفکر داریم از سوی دیگر قتلهای ناموسی در

کنارشان رخ می دهد.

این مسائل را اگر مطرح نیز نمی کردم باز وجود داشت و نظر من تغییری در واقعیت

موجود ندارد و این واقعیت است نه زاییده تخیل من.

امیدوارم غرب به انسانیت و ایران من احترام بگذارد و انسانیت را فدای معاملات

نفتی و اسلحه نکند. در زیر لوای فشار یا تحریم اقتصادی باز باج نگیرد.

غرب می تواند بجای امتیاز گرفتن از آخوندها به مردم ایران تکیه کند و مکانی امن

و درازمدت برای سرمایه گذاری و صنعت خود ایجاد کند.

هر امتیازی که غرب از طریق مهره های خود از ایران می گیرد به مان اندازه نفرت

نسبت بخود را در دلها می کارد.

امیدوارم نخبگان و سیاسیون ایرانی پیش از تشکیل حزب فرهنگ حزبی را پیشاپیش

فرا گیرند.

پاینده ایران . سرنگون باد جمهوری اسلامی

نیک جعفرزاده پنجشنبه 11 شهریور برابر با دوم سپتامبر 2010

27. August 2010

فرق میان زندگی خـیـامی و زندگی محمدی چیست؟



فرق میان زندگی خـیـامی و زندگی محمدی چیست؟



زندگی ما ایرانیان درست وارونه اروپائیان گشته است. در صورتیکه اروپائیان بر اساس برنامه خیام

زندگی میکنند.

خیام اندیشمند ، ریاضیدان، اختر شناس و سراینده زبردست بزرگ ایرانی در روزگار خود شاهد

تاخت تاز بیگانگان و نادانهای حاکم وقت بود.

از آنجاییکه می دانست ره خرد و دانش کاربرد ندارد. نه جامعه و نه سردمداران زمان خود بوئی

از منطق نبرده اند، بناچار راه خود را برگزید.

آنجاییکه میگوید می بخور و خوش باش دقیقا منظور خیام از آنستکه تو نمی توانی زمانه را به مراد

خود بچرخانی. پس دو روز عمر خود را هرز مده و خوش باش.

این حالت در جهان حاکم است نه تنها در ایران. ما امروزه گواه و ناظر آن هستیم که

چگونه طبیعت در خطر نابودی جهالت بشر است ولی کنسرنهای بزرگ راه خود را ادامه می دهند.

چه رسد به حکومت های ستمگر محلی که دیگر نه منطق و نه خرد جایگاهی ندارند.

مردم اروپا و جهان صنعتی امروزه درست طبق خواسته خیام زندگی می کنند. خیام در اصل

راه روش نوین را کشف کرد و نوآور این جریان بود و توانست به زیبایی هر چه تمام

این اندیشه را به شعر بسراید.

نسل امروز جهان دیگر مانند دهه 70 نیست که چپ تندرو باشد و بخواهد جامعه را دگرگون کند.

امروز دیگر پس از پایان کار به کلوپ ها و میکده ها سرازیر می شوند و نوشیدن مـِی

رقص و شادی می پردازند.

مردم عادی اروپا و جهان صنعتی بخوبی می دانند که در پشت پرده صحنه سیاست چه خبر

است. خوب می دانند که دولتمردانشان در لوای همین دموکراسی نیمچه و نیمه چه کارها که

نمی کنند. بنابراین بهتر است وارد خرده کاری آنها نشده و به زندگی کوتاه خود بپردازند.

این همان چیزی است به آن رسید و همان را برای خود پیشه کرد.

لازم به یاد آوری است که زندگی خیامی بدان معنا نیست که هرج ومرج باشد.

یک نوع زندگی که به آزادی دیگران نیز احترام گذاشته میشود و در آن هر کس با داشتن

دین و آیین خود می توانند در کنار هم به آرامش و صلح زندگی کنند.

زندگی محمدی چگونه زندگی است؟

زندگی محمدی آمیخته ایی از خرافات و سنت های نادرست که ابتدا بعنوان مذهب در

میان مردم ریشه دوانده است.

حکومتهای حاکم در چنین جوامعی اگر خوب باشند در باتلاق خرافی جامعه

گیر خواهند کرد یا آنکه باید آمیخته همان خرافات جامعه باشند.

ثروتمندان جامعه با فرم زندگی محمدی نیز همه خلاف هارامرتکب میشوند ودرکنارش به

مذهب خود می پردازند. مانند حاج بازاری های خودمان یا کشورهای عربی.

یک نوع زندگی همیاری انگلی که رشد کیفی جامعه در آن اصلا اهمیت ندارد.

در جوامعی که با فرم زندگی محمدی زندگی می کنند. تضاد آشکار در همه ارکان

جامعه دیده میشود.تا جایی که یا روشنفکران مجبورند به سبک خیام زیست کنند یا مانند

صداق هدایت دق مرگ شوند یا خودکشی کنند.

زیرا زیست برای روشنفکر واقعی در چنین جامعه ایی کشنده است مگر آنکه مانند همان

مردم به آن شیوه از زندگی خو کند.

حال ایرانی ها که خود نوآور زندگی خیامی هستند، خود در یک جامعه محمدی گرفتار آمدند.

جمهوری اسلامی چندین سالی است متوجه ان جریان شده است.

تلاش بر آن دارد که با وجود جامعه محمدی یک مخلوطی از زندگی خیامی را به

جامعه ایران تزریق کند و مردم را در یک حالت بی تفاوتی بکشاند.

در صورتیکه زندگی خیامی در سطح فراگیر باید یک جامعه تقریبا دموکراتیک را دارا باشد.

از آنجایی که سبک خیامی با سبک محمدی تناسب ندارد امکان آن به سبک مدرن میسر

نمی باشد. زندگی محمدی ویژگی خودش را دارد.

جمهوری اسلامی با این تلاش قصد دموکراتیزه کردن جامعه را ندارد. بلکه تخریب

جامعه ایران را منجر میشود.

بدترین حالت خو گرفتن مردم به زندگی فلاکت بار است که راه دمکراسی بسیار طولانی تر خواهد شد.

مردمی که به سبک و شیوه خیامی زندگی می کنند بسیار آگاه نیز هستند.

به امید روزی که ایران و مردم آن به اصل خویش باز گردند.

نیک جعفرزاده

26. آگوست 2010

10. August 2010

راز پس پرده تحریم از دهان خامنه ایی بیرون جهید


راز پس پرده تحریم از دهان خامنه ایی بیرون جهید

در پشت غبار اخبار و جنجال سیاسی منطقه حرکت آرام ولی مقتدری صورت می گیرد

که راز و اهداف بلند مدت آمریکا را آشکار می کند.

از آنجایی که این حرکت نامرئی و آرام است در میان ایرانی ها آشکار نیست.

همگان می دانند تحریم یک فاز بلند مدت است. می توان همانگونه که در لوای طبل

جنگ جورج بوش، هشت سال اهداف کنسرنها به رهبری آمریکا پیش رفت، در پشت

طبل تحریم ها نیز می توان اهداف را پیش برد.

این اهداف استراتژیک چیست؟

خامنه ایی در طی یک دیداری ارتباط تنگاتنگ سه کشور افغانستان تاجیکستان و

ایران را خواهان شد.

بسیار جالب است. این طرح آمریکاست که بسود ایران نیز خواهد بود.

افغانستان دارای منابع سرشار معدنی بویژه لیتیوم می باشد افغانستان از نظر

جغرافیایی در محاصره است.

یک تیر دو نشان. یکی شدن سه کشور پارسی زبان راه اقتصادی شوسه و بازرگانی

را برای غرب باز می کند و چین نیز همسایه ایران خواهد شد.

این طرح بسیار خوب است. همه از آن سود خواهند برد.

ولی آنچیزیکه مرا و همه ایرانیان را نگران می کند این است که چرا آمریکا این

ماموریت را به رژیم دموکراتیک آینده ایران واگذار نمی کند بلکه برعکس

به جمهوری اسلامی واگذار نموده است!!!؟

یک ماه پیشتر دیدار روئسای جمهور سه کشور نیز صورت گرفت.

ما خوب می دانیم که طیف راست جمهوری اسلامی بیشتر به آمریکا نزدیک تر است.

یکماه پس از زلزله بم خامنه ایی بطور مرموز به شرق ایران سفر کرد.

گویا دیداری در نزدیکی مرز پاکستان صورت گرفت. از آنجا نطفه ارتباط جناح

راست رژیم بسته شد. مدتی بعد محس رضایی در سایت پیشین خود نیز اشاراتی به

ارتباطات مرموز نمود.

آنچیزیکه باز سبب نگرانی ایرانیان می شود آنستکه در شرق و شمال شرقی

ایران امپراطوری ایران پیش می رود ولی در غرب برعکس و خلاف جهت

پیش میرود.

این تعویض مرا بیاد معاوضه بحرین با سه جزیره انداخت.

البته کردستان بزرگ هیچگاه ضد ما نخواهد بود حتی اگر یکپارچه شوند.

دنباله طرح در غرب ایران نیز طرحی است که از یکسو به اوضاع

آینده ترکیه مربوط میشود و از سوی دیگر بازگشایی راه انرژی منطقه به

آبهای آزاد جهان. شاید برای برخی ها هنوز هضم این جریانات سنگین باشد.

ولی این طرح جغرفیای سیاسی منطقه واقعیت دارد.

چینی ها هم ضدیتی با این طرح ندارند که همسایه ایران شوند.

استارت این طرح توسط سران رژيم آخوندی زده شده است.

همین امر سبب می شود که طرح سرنگونی جمهوری اسلامی از طرف غرب

جدی گرفته نشود. نه جنگ و نه تحریم. زیرا نتیجه هر دو ابزار طولانی

کردن عمر نظام جمهوری اسلامی را همراه خود دارد. هر دو ابزاری بودند

که بطور جدی پیاده نشده یا نمی شوند.

اگر خدای نکرده ایران با رژيم فعلی مامور اجرای این طرح باشد، که هم اپوزیسیون

وهم مردم ایران باید داندان به جگر بگذارند و برای مدتی آخوندها را نیز تحمل کنند.

این طرح شدنی است زیرا در برابر این طرح ما مردم پراکنده نایکپارچه و ناآگاه

داریم. هر وقت هم دیگ بخار به حد انفجار رسید یا از طریق نرم افزارهای غرب

یا از طریق سخت افزار های چینی و روسی سرکوب شدند.

از کار افتادن ماهواره در جنبش پیشین دوم خرداد هم درست مانند زیمنس و نوکیا

توانست شوک اصلی را بر پیکر جنبش سرنگونی بزند.

در هر صورت عدم هماهنگی و یکنواختی در صفوف ایرانیان اجرای طرح

غرب را که چین و روس نیز در آن سهیم هستند، به پیش خواهد برد.

اگر غیر از این بود آمریکا این طرح را به آخوندها محول نمی کرد.

جمهوری اسلامی برای آنها تضمین بهتری می دهد تا یک حکومت ملی

که آیا به غرب باج بدهد یا ندهد.

هنوز در غرب هستند که معتقدند تا زمانی که این گاو شیر می دهد باید دوشید.

همین طرح که بسیاری به آسانی از آن عبور می کنند یک قربانی نیز داد و

آن رییس جمهور آلمان بود. وقتی هانس کهولر پی برد که آلمانها در افغانستان

هزینه سنگینی پرداخت می کنند ولی چیزی عایدشان نمیشود سخن به اعتراض

گشود و این لب گشایی پایان عمر سیاسی اش را بهمراه داشت.

برای غرب بهتر است که طرح خود را با مردمی پیش ببرد که خود را یاور و

نزدیک هم احساس کنند.

نه فقر و نه بزه کاری جامعه در ورای تحریم سبب انقلاب نخواهد شد.

در پایتخت آرژانتین و برزیل روزانه جنایاتی صورت می گیرد که تهران در

مقابل آنها بهشت است. ولی می بینیم که اثری از انقلاب در آنجا دیده نمیشود.

زیرا وقتی جرم و جنایت و رشوه خواری در جامعه نهادینه شد و مردم تا

سطح پایین جامعه نیز بدان خو گرفتند دیگر شکل عادی بخود می گیرد.

جمهوری اسلامی نیز با آگاه بودن به این قضیه فحشا، خلاف ، اعتیاد،

صدها شکل از رانت خواری و جنایت را حتی با ارئه یارانه مواد مخدر

را در اختیار جوانان قرار داد تا بی تفاوتی در جامعه نهادینه شود.

ضربه جبران ناپذیری به جامعه ایران وارد شد و اثر خود را نیز گذاشت.

این جنایت را آخوندها به تنهایی نکردند. اربابان آنها در این جنایت سهیم

بودند. آنهایی که هشت سال جنگ را بخورد مردم دادند و فریاد زجه

زنان و کودکان برایشان کوچکترین اهمیتی نداشت جز به بهره های کلان

نفتی و فروش ابزار آلات جنگی اندیشه نمی کردند.

چه روزگار کثیفی شده است.

انسان می داند که زیر لوای دموکراسی و سازمانهای بین اللمللی غارت

میشود ولی در برابر آن ناتوان است.

در جنگ زرگری اتمی میان الـبرادئی و آخوندها، بازی بسیار جالبی بود که

در حد خودش نیز باز برای مافیای اسلامی زمان خرید.

پرسش اینجاست این خرید زمانها تا کجا باید ادامه یابد؟

و مهمتر از آن به چه بهایی باید ادامه یابد؟

زیرا حتی جمهوری اسلامی اگر با جنگ در ده سال پیش نابود می گشت،

اکنون ایران میلیاردها دلار جلو بود و تا کنون نیمی از ایران را اباد کرده بودیم.

دیگر کهریزک و ماجرای کشتار جوانان داشتیم.

درست است که ما معتقدیم که اگر مردم ریشه این نظام را بکنند بهتر است ولی به

شرطی که چوب لای چرخ نگذارند.

به ایران فشار می آورند و به محض گرفتن امتیاز باز با آخوندها لاس می زنند.

آخوندها را تحریم می کنند وقتی از آنها پرسیده می شود که هدف از تحریم

چیست می گویند که هدف عاقل شدن ایران و آمدن به پشت میز مذاکره است.

ما هم تحریم کره را دیدیم و هم تحریم عراق را.

البته تحریم یک کاربرد نظامی نیز دارد. تضعیف طرف مقابل تا جاییکه

توان نظامی و تدارکاتی ان به حد پایین برسد.

در پایان باز اشاره می کنم. امیدوارم مردم ایران این خلاء را پر کنند.

از آنجاییکه هیچکدام آنها مهیا نیست. آنچیزی که برایم مردم باقی می ماند

آنستکه آرزو کنند جمهوری اسلامی با جنگ نابود گردد بجای آنکه

غرب ماموریت جدید به آخوندها محول کند.

این طرح بــزرگ راه چه با جمهوری اسلامی و چه با حکومت دیگر در

ایران اجباری است.

بهترین راهکار همانا یک ایران عضو ناتو می باشد که بتواند کانون امنی برای

سرمایه های شرکتهای چند ملیتی باشد تا آنکه ثروت هنگفت آنی از طریق

آخوندها نثار شرکتهای غربی شود.

یک ایران اتـــمــی متحد غرب و عضو ناتو بمراتب بهتر از یک ایران ویران

و بدون اتم عضو ناتو می باشد.

پاینده ایران . زنده باد آزادی. ریشه کن باد جهل و خرافه

پیش بسوی یک ایرانی نیرومند و متحد غرب در بازارهای جهانی

نیک جعفرزاده 10 آگـِست 2010 برابر با 19 امرداد

لینک زیر نشانگر طرح بزرگ منطقه است

مقام معظم رهبری در دیدار با روسای‌جمهوری تاجیکستان و افغانستان:

ایران، تاجیکستان و افغانستان کشورهای خویشاوند هستند








آزادی و پيشرفت ايران از آرمانهای بلند ماست. همه با با هم برای ايرانی آزاد وپيشرفته يکی شويم. نيک جعفرزاده jnik@aol.com