2. September 2010

حزب مشروطه وجود خارجی ندارد.

حزب مشروطه وجود خارجی ندارد.

سالها پیش آقای داریوش همایون تلاش نمود حزبی را تاسیس کند و اهداف خود را که نشعت گرفته از جای

دیگری است،پیش برده و ابتدا به نام پادشاهی آغاز نمود سپس روح پادشاهی را ازجسم

مشروطیت بیرون کشیدن هدف نهایی آن میباشد.

وی ابتدا از واژه مشروطه آغاز نمود ودر تمام نشست های خود می گفت مشروطه واژه ایی است فرانسوی

و از مشوطه می آید و ربطی مشروطه بودن به پادشاهی ندارد.

آقای همایون با این سفسطه کار خود را آغاز نمود و نیروهای پادشاهی متشکل و آماده را از آن خود نمود.

حتی فشار زیادی به سازمانهای پراکنده پادشاهی آورد که سازمان خود را منحل کنند و به وی بپیوندد که

آقای بیشترشان نپذیرفتند و به راه خود ادامه دادند.

در این سالها نیروها و اعضاء منتقد درون حزب را از یا صحنه کنار زد یا بیشترشان خود کنار کشیدند.

داریوش همایون سپس اندک اندک با حرکت آرام ولی پیوسته تلاش نمود زمزمه لیبرالیسم را

به سر زبانها اندازد. این حرکت را به بهانه اینکه پادشاهی به تنهایی در ایران شانس ندارد و

باید پادشاهی از درب لیبرالیزم وارد شود، به پیش برد.

در کنگره هشتم رسما تیر خلاص را بر پیکر حزب مشروطه وارد نمود.

اکنون حزب لیبرال دمکرات ایران باید خطاب شود.

بی جهت نیست که بسیاری حزب مشروطه را حزب شخصی داریوش همایون می دانند.

بخوبی دیدیم که واژه مشروطه را ابتدا به بازی گرفت و سپس پادشاهی را از حزب جدا نمود.

مانند شیر بی یال و دم. حزب مشروطه شباهت به همه چیز دارد بجز شکل و فرم پادشاهی.

در زمانی خود آقای همایون می گفت که ما از ایران هیچ آمار رسمی از هیچ چیز نداریم.

جالب است که وقتی کسی آمار از جامعه ایران ندارد از کجا می داند که پادشاهی

شانسی یا پذیرشی میان مردم ندارد؟

با آنکه همگان شاهد هستند چگونه نام و افکار کوروش بزرگ میان جوانان فراگیر شده است.

همگان شاهد هستند که بیشتر جوانان ایران از هر قشری نمای فروهر را بر گردن می آویزند.

هنگامیکه ما ناظر افزایش روز افزون افکار واندیشه ایران باستان با اندیشه پادشاهی کهن

آن هستیم، آقای همایون از کدام لیبرالیزم سخن می گوید از کدام مشروطه بی پادشاهی

سخن می گوید؟

چرا آقای همایون از واژه آشنای پارلمانی پادشاهی عدول کرده به لیبرالیزم اصرار

دارد؟

پرسش اینجاست که چـرا آقای داریوش همایون یک شتاب بیدرنگ و بی وقفه دارد؟

آنهم با آن کهولت سنی بالا !؟ چه ماموریتی را می خواهد به پایان برساند؟

اگر قرار به تاسیس حزب لیبرال دموکرات بود می توانست از آغاز با چنین نامی یک

حزب تاسیس کند. چرا از درون طیف پادشاهی چنین کاری را نمود؟

آنهم به قیمت شکاف میان طیف پادشاهی؟

این درست ما را به یاد احزاب چپ می اندازد که نفرات و نیروهایی از غرب بدرون آنها

نفوذ می کردند و وقتی به سِمـَت های بالا میرسیدند در حزب انشعاب براه می انداختند.

تمامی نیروهای پادشاهی بهانه آقای داریوش همایون را نمی پذیرند.

زیرا وقتی ما می گوییم پادشاهی پارلمانی یعنی خودبخود همه چیز در آن نهفته است.

آقای همایون از این واژه دیرباز آشنا جدیداً واژه ایی کشف نموده و نام آنرا

لیبرال دموکراسی نامیده است.

وقتی ما می گوییم پارلمانی یعنی نمایندگان مردم حق نظر دارند. یعنی جمهوریت نیز

در پادشاهی نهفته است همانگونه که در تمامی کشورهای مدرن جهان از ژاپن، انگلستان

کانادا سوئد استرالیا نروژ اسپانیا و.... نهفته است.

آیا در کشورهای نام برده که به شیوه پارلمانی پادشاهی اداره میشوند، لیبرالیزم

نهفته نیست؟ مردم به انتخابات نخست وزیری و نمایندگان پارلمانشان نمی روند؟

پس شما آقای داریوش همایون چیز نوینی را ارائه می دهید؟

هدف از اینکار چیست؟ بازی با واژه های مترادف چه هدفی را دنبال میکند.

جنابعالی به هیچ عنوان و تحت هیچ نامی نمی توانید تاریخ

مشروطیت ایران را بنام خود کنید یا خودتان را پرچمدار مشروطیت ایران بنامید.

آیا گمان می کنید که در تاریخ ایران ثبت خواهد شد که آری پس از ستار خان و قیام

مشروطه نام شما بعنوان یک تجدد گرا در مشروطه ثبت خواهد شد؟

مطمئن باشید عکس این قضیه نصیب شما خواهد شد.

رفتار انسان نشان می دهد که آیا کسی به آیین کهن پادشاهی ایران ایمان دارد یا خیر؟

وقتی یک فرد سیاسی نتواند با نیروی های خودی کنار بیاید و سازمانهای دیگر را سلطنت

طلب تندرو قلمداد کند و طیف خود را برتر بداند خود بزرگترین اشتباه است.

در صورتیکه همگان می دانند سلطنت به معنای حاکمیت یک فرد در میان هیچکدام از

سازمانهای پراکنده پادشاهی وجود ندارد.

احزاب دیگر با چنین انگ و وصله زدنها تنها قصد پیشبرد اهداف خود را در بازار

مکاره سیاست دارند.

نام پادشاهی ایران با نام کوروش عجین شده و جزء هویت و شناسنامه ملی ما

ایرانیان شده است. جهان نیز به آن سرفراز است.

ما از پادشاهی بعنوان نمادی که حافظ تاریخ کهن ایرانیان است یاد می کنیم.

وقتی آقای همایون می گوید وقتی آمریکا حمله کند ما در کنار جمهوری اسلامی

با آمریکا و اسراییل می جنگیم. چند پرسش اینجا نهفته است.

این ما که آقای همایون می گوید کیست؟ خودش و چندین بازنشسته می خواهند از مرز

هوایی وارد ایران شوند و در کنار حزب الله بجنگند؟

چنان می گوید ما گویا فرمانده چند لشکر است یا رهبر یک جریان بزرگ.

نام بزرگ حزب را یدک میکشید در صورتیکه هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی

سیر نزولی دارید ولی نمی خواهید واقعیت را بپذیرید.

من زیاد خرده گیری نمی کنم زیرا می دانم تف سربالا می شود.

ما هیچگاه حاضر به نشستن در کنار کسی نیستیم که دستشان بخون نداها و سهراب ها

آلوده است.

شعار کنار آخوند نشستن و با غرب جنگیدن نتیجه اش فرار از واژه سرنگونی است.

طیف شما حاضر شد پشت خاتمی بایستد و در انتخابات شرکت کند ولی واژه سرنگونی

را بزبان نیاورد.

با ترساندن مردم از تجزیه ایران و جنگ مردم را بیشتر به دامان آخوندها سوق دادید.

هر کس در خارج خود را نماینده مردم ایران می داند غافل از آنکه مردم درون ایران

هیچگاه خواهان تجزیه نیستند.

شما چگونه ادعا می کنید که اگر جنگ بشود مردم متحد می شوند و حتی برخی ها مانند

شما در کنار آخوندها خواهند نشست. پس چگونه مردم در مقابل جنگ برای ایران بپا می خیزند

ولی در مقابل تجزیه طلبان و پاره شدن ایران بی تفاوت می مانند؟

اگر جنگی رخ دهد اولین کسی که باید تسلیم و بازنشسته سیاسی بشود شخص داریوش همایون است.

زیرا آواخر حکومت جورج بوش جنابعالی مقاله ایی نوشتید و گفتید که دیگر جنگی در کار نیست

باید به مسائل دیگر پرداخت.

شعار ترساندن مردم از تجزیه طلب ها درست مانند بازی اتمی غرب با جمهوری اسلامی هر

دو به یکجا ختم میشود و آن تحکیم مواضع جمهوری اسلامی.

این تضاد و دوگانگی در تفسیرها چیزی نیست جز پیش بردن اهداف از پیش تعیین شده.

غرب بجای فشار آوردن به جمهوری اسلامی اتم ایران را مطرح می کند.

نتیجه آنستکه مردم می گویند اتم حق مسلم ماست.

آیا غرب نمی داند درد مردم ایران چیست؟ در نشست پاریس باز می بینیم که بجای نمایندگان

واقعی مردم یک مشت تجزیه طلب بی هویت را بجای نمایندگان مردم و اقوام گنجانده و

ساپورت می کنند.

همین جنبش سبز صرف نظر از رنگش که برخاسته مردم دردمند بود مگر با کمک

نرم افزارهای غرب و سخت افزارهای شرق سرکوب نشد؟

هیچ حزب و سازمان یا گروهی در خارج نماینده مردم داخل نیست حتی حزب مشروطه که

دیگر آنهم تبدیل به حزب لیبرال دموکرات شده است.

ای کاش بجای بازی با واژها با مردم خود روراست تر بودیم.

همین عوامل سبب شده است که هیچگاه اتحاد و یکپارچگی میان طیف پادشاهی

ایجاد نشود چه رسد به اپوزیسیون.

هر حزب باید در فردای ایران آزاد با نمایندگان مردم اعلام موجودیت کند.

اگر مشروطیت ایران با آنکه تاریخ صد ساله دارد ولی باز به نتیجه نرسید تنها

یک دلیل داشت و آن همانا ترس کارتلها از بیداری مردم بود.

ابزار آن چیزی نبود جز فراماسیونرهایی چه در لباس روحانیت یا فـُکولی کراواتی

که می خواستند به مشروطه رنگ مشروعه بدهند و هر بارجنبش به دلایل قید

شده بالا ناکام ماند.

با آنکه فضل الله نوری بدار آویخته شد ولی پیروزی مشروطه خواهان موقتی بود.

زیرا موریانه های مشروعه مذهبی و فراماسیونها با وجود پیشرفت مدرنیته در

زمان خاندان پهلوی پایه های مشروطیت و مدرنیته را جویدند و ایران را بخاک سیاه

نشاندند و مشروعه آخوندی پیروز از میدان بدر آمد.

مذهب اسلام بزرگترین خدمت را به جهان غرب و صنایع غرب نــمــود.

به بهانه اینکه مردم ایران مذهبی هستند و دموکراسی در ایران یـک پــروسه طــولانی است و

باید کم کم به دموکراسی در ایران دست یافت، به مذهب و خرافات در ایران مجوز ادامه

حیات می دهند. همانطور که افغانستان جمهوری اسلامی شد و در عراق الله اکبر را که

صدام در میان پرچم گنجانده بود باقی گذاشتند.

غرب با جان و دل به اسلام احترام می گذارد. اگر اسلام و مذهب در ایران ریشه دارد پس

واژه سنگین لیبرال دموکراسی را در کجای ایران می خواهید پیاده کنید؟

هر جا بسود برخی ها هست می گویند ایران پیشرفت کرده و جامعه ایران قادر است

لیبرال دموکراسی را در خود پیاده کند.

در زمان دیگر که شرایط گونه دیگر اقتضا می کند می گویند ایران هنوز مذهبی است و

زمان طولانی لازم است که دموکراسی پیاده شود پس بنابراین باید

با شیخ ها یک رفرم در ایران ایجاد نمود وبه پشت خاتمی باید راه رفت و اصلاح طلب بود.

این دورو بازی ها از نخبگان جامعه سر میزند که هر کدام مدرک دکترا با خود یدک می کشند.

آیا جامعه ایران را می شناسید؟

اتفاقاً من به همه دوستان ثابت می کنم که علی رقم آنکه من با سیستم سلطنتی سنتی مخالف هستم

ولی در عمل مردم شیعه اسلامی ایران بیشتر به سلطنت خو کرده است.

زیرا مردم عادی و شیعه به خلافت پدر و پسر علی حسن و حسین تا حتی امام غایب آن

عادت کردند. اگرمذهب در ایران ریشه دارد پس خلافت، ولی فقیه، یا رهبر نیز هنوز

جایی برای زیستن دارد.

برای همین است که مردم می گویند که فلانی به میدان بیاید یا به به دنبال رهبر می گردند.

در چنین جوامعی حتی سیاسیون آن نیز دنبال رهبر میگردند.

چه از مجاهدین خلق گرفته چه از چپ دیکتاتوری پرولتاریا گرفته چه از حزب

سابق مشروطه یا به اصطلاح امروز لیبرال دموکرات نیز رهبری مانند شما دارد.

بقیه چیزی جز شعار و خود فریبی نیست.

ما با جامعه ایران سروکار داریم که با سایر جوامعه متفاوت است. حتی روشنفکری

در جامعه یکسان نیست. از تهران وارد شهرستان دیگر میشوید تفاوت آشکار نیز

محسوس است. از یکسو دانشجو روشنفکر داریم از سوی دیگر قتلهای ناموسی در

کنارشان رخ می دهد.

این مسائل را اگر مطرح نیز نمی کردم باز وجود داشت و نظر من تغییری در واقعیت

موجود ندارد و این واقعیت است نه زاییده تخیل من.

امیدوارم غرب به انسانیت و ایران من احترام بگذارد و انسانیت را فدای معاملات

نفتی و اسلحه نکند. در زیر لوای فشار یا تحریم اقتصادی باز باج نگیرد.

غرب می تواند بجای امتیاز گرفتن از آخوندها به مردم ایران تکیه کند و مکانی امن

و درازمدت برای سرمایه گذاری و صنعت خود ایجاد کند.

هر امتیازی که غرب از طریق مهره های خود از ایران می گیرد به مان اندازه نفرت

نسبت بخود را در دلها می کارد.

امیدوارم نخبگان و سیاسیون ایرانی پیش از تشکیل حزب فرهنگ حزبی را پیشاپیش

فرا گیرند.

پاینده ایران . سرنگون باد جمهوری اسلامی

نیک جعفرزاده پنجشنبه 11 شهریور برابر با دوم سپتامبر 2010